۰۲۱-۲۲۹۰۱۹۰۵-۶

نویسنده : تحریریه معماری آرل
تاریخ : سه شنبه , ۱۳۹۳/۱۱/۱۴ ۱۵:۰۷
رابطه سبک زندگي و معماری امروز

«معماري بي‌هويت، محصول سبک زندگي‌اي است که امروز ميان ايرانيان وجود دارد، معماري‌اي که نه متضمن آرامش است و نه تضمين کننده آسايش. اين اولين بار است در تاريخ معماري که ما مي‌توانيم خانه‌هاي گران قيمتي بسازيم که نه تامين‌کننده آرامش است و نه مسبب آسايش. درحالي‌که معماري بايد اين دو نياز را تأمين کند و واجد اصالت بوده و به ريشه‌ها متصل باشد. شرطش آن است که بها قائل باشيم براي اين تمنايي که آرام آرام در ما جوانه مي‌زند؛ براي کسب آرامش و آسايش غيرانضمامي.»

اين قسمتي از ديدگاه مردي است که معماري را نه در چند ورق از کتاب يا دستور‌العمل، بلکه در تجربه کاري خود لمس کرده است و امروز وجود معماري‌هايي همانند «هايتک» را به دليل عقب‌نماندن از دنياي غرب، بسيار تاسف بر‌انگيز مي‌داند. سيد محمد بهشتي شيرازي از بهترين اساتيد معماري معاصر محسوب مي‌شود. او متولد 1330 در شهر تهران و درحال حاضر رييس ايکوم ايران است. او پيش از اين معاون وزير ارشاد و رييس سازمان ميراث فرهنگي، مدير جشنواره فجر، مدير‌عامل بنياد سينمايي فارابي و مشاور ارشد سازمان ميراث فرهنگي بوده ‌است. سيد محمد بهشتي کار‌شناسي‌ارشد مهندسي معماري‌اش را از دانشکده معماري و شهرسازي دانشگاه شهيد‌بهشتي گرفته و عضو پيوسته فرهنگستان هنر است. از تاليفات او مي‌توان به «بايد دوباره اهل سرزمينمان بشويم»، «دانش و دانايي و نسبت آن‌ها با حفاظت آثار تاريخي»، «زيبايي و کاربرد در هنر سنتي»، «مجموعه گفتارهايي درباره خانه: سرگذشت خانه، ميراث فرهنگي و توسعه» و «نقش آب در حيات ايران‌ زمين» اشاره کرد. در اين گفت‌و‌گو با نگاهي به تجربيات و تاليفات ايشان به ويژه در مقاله «بايد دوباره اهل سرزمينمان بشويم» به چرايي تغيير در سبک زندگي در جامعه کنوني و ارتباط آن با معماري خاکستري شهر‌ها پرداخته‌ايم.

اگر قصد داريد جامعه‌اي را بشناسيد، به شهر و معماري‌اش بنگريد. اين موضوع يکي از نقاط اشتراک معماران است. با نگاهي به اين ديدگاه گفتگويمان را با اين سوال آغاز مي‌کنم که چگونه سبک زندگي در جامعه‌اي، با معماري آن جامعه گره مي‌خورد؟

پيش از هر چيز براي آنکه روشن‌تر بحث کنم، صحبتم را با يک تشبيه آغاز مي‌کنم. معماري را در کل مي‌توان لباسي به قامت زندگي در نظر گرفت و طبعاً متناسب با هر کيفيت از زندگي، بايد لباسي متناسب با آن قامت پديد آورد. پس با توجه به تحولاتي که در کيفيت زندگي اتفاق مي‌افتد، بايد انتظار داشت که در کيفيت معماري هم تغييراتي ايجاد شود. اين مسئله را از جهات مختلف مي‌توان بررسي کرد. اما يکي از آن نمونه‌هاي جامع و ملموس در اين بحث مفهوم خانه به مثابه جاي سکونت است که هم در معماري لباس خود را پيدا کرده است و هم دغدغه‌اش از ابتداي سکونت با انسان همراه بوده است. در هر دوره تاريخي، متناسب با موقعيت دچار تحول شده و تا همين امروز هم تداوم يافته است. به عبارت ديگر اگر در اين حالت بتوانيم بحث را خوب بشکافيم در باقي موارد هم به همين ترتيب مي‌توان مسئله را تجزيه و تحليل کرد. به عبارتي «چونکه صد آمد نود هم پيش ماست».

ما در خانه دو نيت را تعقيب مي‌کنيم. به بيان ديگر در مفهوم سکني‌گزيدن تلاش‌هاي ما معطوف به برآوردن دو خواسته است. نخست خواسته آسايش است. بايد آسوده باشيم از آنچه ما را تهديد مي‌کند و آسوده باشيم در اکتساب چيزهايي که نيازهاي ما را بهتر مرتفع مي‌کند. در دوره‌هاي مختلف تاريخي شاهد هستيم که انسان‌ها با ابداعات و ابتکارات خود تلاش مي‌کردند، تدابيري بينديشند تا آنکه آسايش بيشتري براي خود فراهم آورند.

زماني خانه، تنها سرپناهي بود در مقابل تهديدات و به مثابه محافظ عمل مي‌کرد. تهديداتي مثل تابش شديد آفتاب، باد مزاحم و سرماي شديد. هرچه که بود، انسان تلاش مي‌کرد در برابر موانع بتواند مقاومت کند. در حقيقت خانه بايد اين نياز‌ها را تامين مي‌کرد. از طرف ديگر به نيازهاي انسان هم پاسخ مي‌داده است؛ مانند نياز به پخت و پز، استراحت، خلوت و... .

اگر سير تکوين خانه را بررسي کنيم، خواهيم ديد بشر با ابداعاتش توانسته راه حل‌هاي مختلفي براي اين مسائل پيدا کند. از خانه‌هاي هزاره اول پيش از ميلاد بگيريد تا خانه‌هاي امروزي. مخصوصا در دوران جديد که موج وسيعي از ابداعات و اختراعات به کمک ما آمده است تا آسايش خود را به حداکثر برسانيم، بهتر نيازمندي‌ها را مرتفع کنيم و در برابر تهديدات هم بهتر مقاومت نشان دهيم.

اين شيوه منجر به آن شده است که در دوران معاصر شکل سکني‌گزيدن ما دچار تحولات فراواني شود و به اين اعتبار سبک زندگي‌مان هم تغييرات فراواني به خود ببيند. خب اين يک خواسته است. خواسته‌اي که از گذشته وجود داشته است و به تغيير و تحول خود ادامه مي‌دهد. حتي با تسامح مي‌توان گفت که از اين جنبه فرقي نمي‌کند انسان کجا زندگي مي‌کند. به عبارت ديگر هرچند بسته به ويژگي‌هاي محيط، راه‌حل‌هاي تامين آسايش متفاوت خواهد بود اما اگر منابع و مصالح مشابهي در دو جاي مختلف وجود داشته باشد، شيوه‌هاي آسوده زيستن مي‌تواند الگوبرداري شود.

مثلا فرض کنيد در تمام مناطقي که چوب فراوان است براي ساختن سقف خانه ـ يعني تامين آسايش ـ از چوب استفاده مي‌کنند. حال آنکه در مناطق داراي سنگ زياد، براي تامين آسايش از سنگ استفاده خواهند کرد؛ يعني بنا‌بر اينکه شرايط محيطي چه چيزي در اختيار بشر قرار مي‌دهد، راه‌حل‌هاي مشابهي جهت پديد آمدن آسايش ابداع مي‌شود. اما اگر بتن مسلح اختراع شود که در هر دو گونه محيط قابل استحصال است، طبيعتا هر دو ميل به بهره بردن از آن خواهند داشت. يک جهت ديگر از نيازهاي انسان معطوف است به آرامش.

آسايش و آرامش به‌عنوان دو مولفه اساسي در معماري چگونه تأمين مي‌شود؟

آسايش تامين‌کننده نيازهاي جسم ماست. آرامش تامين‌کننده نيازهاي روح ماست. عملا مي‌بينيم که بشر هميشه به دنبال جايي براي سکونت بوده است که فرا‌تر از تامين نيازهاي جسماني او، آرامش‌اش را هم تامين بکند. اما آرامش چيست؟ يعني چه چيز مخل آرامش است و چه چيز تأمين کننده آن؟ انسان اگر در محيطي قرار بگيرد که آن را به جا نياورد، برايش ناآشنا باشد و به عبارت بهتر تاريک باشد، نمي‌تواند تشخيص بدهد که چي به چي است؟ کجا به کجا است؟ و کي به کي است؟ به طور کلي بايد گفت نمي‌تواند موقعيت خود را به جا بياورد. به جا نياوردن موقعيت، احساس گمگشتگي در انسان ايجاد مي‌کند.

اين گمگشتگي بنا بر اينکه تا چه حد شدت دارد، موجب مي‌شود همه آنچه در محيط است به مثابه تهديد تلقي شود. در نتيجه انسان دچار ترس و اضطراب خواهد شد. پس نقطه مقابل آرامش چيست؟ ترس و اضطراب. مثل کودکي که گم شده است. در اين شرايط همه عوامل محيط براي کودک ترسناک و تهديد‌آميز به شمار مي‌روند و اصطلاح سرگرداني چه خوب اين حالت را توصيف مي‌کند.

کودک تمام مدت سر مي‌گرداند تا يک نشانه آشنا در اطرافش بيابد. حال اگر محيطي را ايجاد کنيم که آشنا باشد و همه چيزش به جا آورده شود، در آن راحت متوجه مي‌شويم که کجا به کجا و کي به کي است؟ مي‌بينيم که هر چيز سر جاي خودش قرار گرفته است و خودمان در جاي خودمان قرار گرفته‌ايم. اين‌ عوامل باعث مي‌شود از گمگشتگي نجات پيدا کرده و به آرامش دست پيدا کنيم.

اين‌ها را به عنوان مثال عرض کردم. همين شرايط در معماري هم اثر مي‌گذارد. معماري‌اي که جهت خود را به سرعت در آن گم بکنيد، اغتشاش ذهني پديد بياورد، شما را مدام گيج بکند، معماري اضطراب‌آوري خواهد بود و آرامشي برايتان به ارمغان نخواهد آورد.

در فرهنگ‌هاي مختلف براي پديد آوردن آرامش، بنا به تمنايي که دارند، کارهاي مختلفي انجام مي‌دهند. اين است که باعث مي‌شود آداب زيستنشان و سبک زندگيشان و در نتيجه معماري آن‌ها با يکديگر متفاوت باشد. اما نکته اصلي آن است که همه آن‌ها در تمناي آرامش مشترکند.

مثال ديگرم در مورد غذا خوردن است. البته غذا خوردن براي تامين انرژي و سير شدن و تامين آسايش است. اما به سنت غذا خوردن در خانه‌هاي ايراني نگاه کنيد. غذا بر سر سفره خورده مي‌شود. ما دور سفره مي‌نشينيم و غذا مي‌خوريم. سفره داراي آرايش خاصي است که بنا بر يک نظم چيده مي‌شود. بالاي سفره و پايين سفره در اتاق مشخص است و به همين ترتيب جاي نشستن افراد بزرگ و کوچک خانواده نيز معين و مبتني است بر مناسبات حاکم بر ساختار اجتماعي خانواده که از طريق معماري سفره تامين مي‌شود و اين آرايش، آرامش را در مناسبات انساني و فضايي برقرار مي‌کند. هدف که فقط غذا خوردن و سير شدن نبوده است.

بگذاريد در همين رابطه اشاره کنم به «تعارف» در فرهنگ ايراني. واژه‌اي که امروزه بسياري معتقدند چيز بدي است و بهتر است روابط ما صريح و بدون تعارف باشد و حتي برخي آن را با دروغ و ريا يکسان مي‌پندارند. تعارف از ريشه عَرَفَ و از باب تفاعل آمده و به معني شناساندن است. زماني که ما با هم تعارف مي‌کنيم، در واقع مشغول ارزيابي طرف مقابل هستيم. با هر تعارف مقام و مرتبه خود را به ديگري معرفي کرده و به او مي‌فهمانيم که من هم شما را به جا آورده‌ام. تعارف هميشه بين غريبه‌ها رد و بدل مي‌شود و ما با آشنايانمان تعارف نداريم. اين جنس معرفي کمک مي‌کند انسان‌ها روابطشان را با هم تنظيم کنند. اين يک موهبت است؛ چرا که اگر درست موقعيت‌ها و شخصيت‌ها را به جا نياوريم و آداب را رعايت نکنيم، ديگري را مکدر کرده‌ايم و راه ملاقات بسته شده و آرامش بر هم مي‌خورد.



اين سبک ريشه‌دار زندگي ايراني است. هرچند مثل تمام پديده‌ها مستعد انحراف است؛ اما دليل نمي‌شود با تغييرات سبک زندگي بکوشيم آن را منتفي کنيم. همان‌طور که با آمدن ميز و صندلي سبک زندگي تغيير مي‌کند، اما آداب غذا خوردن که مايه آرامش است، همچنان پابرجاست. اگر بخواهيم آن آداب را ناديده بگيريم آنگاه تنها به جنبه آسايشي زندگي اکتفا کرده‌ايم. مثلا پشت کانتر آشپزخانه فقط مي‌توان غذا خورد و ديگر تنظيم مناسبات معنا ندارد. براي همين ما هيچ وقت از ميهمان عزيزمان پشت ميز آشپزخانه پذيرايي نمي‌کنيم. اين‌ها قطعات پراکنده‌اي هستند از يک شي بزرگ که وقتي کنار هم قرار مي‌گيرند، معنا پيدا مي‌کنند، سبک زندگي را نظم و ترتيب مي‌دهند و کمک مي‌کنند تا آرامش برقرار شود.

اين قطعات پراکنده که سبک زندگي ايراني را شکل داده‌است از چه مقطعي دستخوش تغيير شد و در معماري انعکاس يافت؟

اگر بخواهم از حرف‌هاي کلي فاصله بگيرم و به مصاديق بپردازم، خوب است مروري بر تحول خانه‌ها انجام دهيم. در خانه ايراني تا اواسط قاجار ايده معماري مبتني بود بر راه حل‌هاي متنوع و مختلفي که تا آن زمان براي تامين آسايش و آرامش پيدا کرده بوديم.اما از زماني فکر غربي وارد حوزه فرهنگي ما مي‌شود. ابتدا از طريق کارت پستال‌ها، سفرهاي معدود اشراف به اروپا و وارد کردن دستاوردهاي آن‌ها. تمام اين عوامل به شکل نامحسوسي معماري خانه را دچار تغييرات عمده کرد.

يکي از مهم‌ترين عواملي که باعث تغيير شکل خانه‌ها شده است، تاثير مواجهه و دريافت ما از فرهنگ غربي بر سبک زندگي‌مان بود. به عنوان مثال تا يک قرن قبل مبلمان خانه‌هاي ما منعطف بود. يعني کف خانه فرشي ارزشمند مي‌انداختيم و روي آن تمام زندگي جريان داشت. اگر مي‌خواستيم غذا بخوريم سفره مي‌انداختيم، آفتابه و لگن مي‌آوردند و دست‌ها را مي‌شستيم. وقتي تمام مي‌شد آن را جمع مي‌کرديم. سپس اتاق را تبديل به نشيمن مي‌کرديم. هنگام خواب پشتي‌هايي را که به آن‌ها تکيه داده بوديم، باز مي‌کرديم و مي‌شد رختخواب. سبک زندگي ما به اين ترتيب طوري بود که يک اتاق به دليل منعطف بودن اثاثيه در کل بيست و چهار ساعت از شبانه‌روز استفاده شود.

ولي از زماني که سبک زندگي اروپايي بر ما وارد شد و رفته رفته سبک زندگي ما را تغيير داد، اين صورت هم متحول شد. براي مثال صندلي وارد خانه‌ها شد. صندلي را که ديگر نمي‌توان جمع کرد ولي تا حدي انعطاف دارد چون مي‌شود آن را جابه‌جا کرد. از سوي ديگر صندلي روي زمين نشستن را منتفي مي‌کند. به اين ترتيب فرش کاربرد و معناي خود را از دست مي‌دهد؛ هر چند ابتدا اين روند با مقاومت روبه‌رو شد. طوري که در عکس‌هاي خانواده‌هاي قديمي مي‌بينيم که صندلي‌ها را دورتادور اتاق بنا بر اقتضاي حاشيه فرش و مطابق الگوي قبلي زندگي در خانه قرار مي‌دادند. همان‌طوري که روي فرش مي‌نشستند، صندلي را مي‌چيدند. يعني هيچ‌گاه وسط اتاق نمي‌نشستند. ولي امروز ديگر کسي صندلي را دور اتاق نمي‌چيند و فرش در بسياري از خانه‌ها داراي اهميت آنچناني نيست. حتي آن صندلي‌هاي تقريبا منعطف تبديل به مبل و همچنين سفره تبديل به ميز شده است. طوري که ديگر نمي‌شود آن را جمع کرد. رختخواب هم تبديل به تختخواب شده است و ديگر نمي‌توان آن را جمع کرد. در اين شرايط جايگزين‌هاي سفره و پشتي و رختخواب همه بخشي از سطح خانه را اشغال مي‌کند. يعني مبلمان ما از حالت انعطاف‌پذير به صلب و غير‌قابل انعطاف تبديل مي‌شود. براي همين است که ديگر يک فضا نمي‌تواند چند کاربري داشته باشد. به همين دليل است که ديگر يک خانواده در 70 متر مربع نمي‌تواند حتي زندگي متوسطي داشته باشد. در حالي که يک خانواده ثروتمند تا اواخر قاجاريه در 70 مترمربع زندگي مجللي داشته‌اند.



تا اواخر دوره قاجار همچنان تلاش مي‌شد تا سبک زندگي غربي از هاضمه فرهنگي ما عبور کند و اين لباس به قد و قواره ما درآيد. اما به تدريج، تغيير سبک بدون تلاش براي هضم محصولات وارداتي در حال انجام است. ابتدا طبعا خانه اشراف و متمولين و کساني که ارتباط بيشتري با دنياي غرب دارند را تحت تأثير قرار مي‌دهد. از آغاز قرن اخير و مخصوصا در دوره پهلوي دوم اين تغيير در سبک زندگي عموميت پيدا مي‌کند و در خانواده‌هاي متوسط و زير متوسط هم شاهد حضور عناصر سبک غربي زندگي به مثابه الگوي آسايش در خانه هستيم. تا مي‌رسيم به دهه چهل و پس از آن. طي اين سير، آرامش رفته رفته از خانه‌هاي ما رخت برمي‌بندد.

کاشان، خانه طباطبائی‌ها

تا انقلاب مشروطه هنوز آرامش بر آسايش تفوق داشت. اما طي تحولات پس از آن اهميت آسايش به تدريج شدت مي‌يابد، تا جايي که با مفهوم آرامش برابري مي‌کند. سپس رفته رفته آسايش اولويت پيدا مي‌کند تا آنجا که اين مهم‌ترين اصل معماري ايراني ـ اسلامي به دست فراموشي سپرده مي‌شود. آرامش را کاملا از صحنه خارج مي‌کنيم. تسليم سيطره آسايش مي‌شويم و اصلا مي‌خواهيم به‌وسيله آسايش، آرامش را به‌دست آوريم. اما از نيمه قرن اخير به دليل تحولات اجتماعي حتي مفهوم آسايش هم در زندگي ما دچار اختلال مي‌شود. طوري که امروزه آسايش به امري انضمامي در خانه بدل شده است. يعني در تعريف از يک خانه مي‌گوييم اين خانه آسانسور و کف سراميک و سونا و... دارد. يعني چيزهايي را برمي‌شمريم که به خانه اضافه مي‌شوند تا آسايش را تامين کنند. اين‌ها معيارهايي است که بنگاه‌هاي مشاور املاک آن‌ها را خيلي خوب براي شما برمي‌شمرند.

حال تصور کنيد که اين وسايل از خانه امروزي حذف شود. ديگر آن خانه قابل زندگي و تحمل نيست. از جايي که آرامش فراموش شده، آسايش هم از حيثيت قبلي خود خارج و تبديل به امري انضمامي شده. به عنوان نمونه پنجره دو جداره را مثال بزنم که براي تامين آسايش به ساختمان اضافه مي‌شود. يعني پنجره از آن جهت که پنجره است- يعني نور را از بيرون به داخل مي‌آورد و از داخل امکان مشاهده منظره بيرون را ممکن مي‌کند- قرار نيست براي شما آسايش ايجاد بکند، بلکه دوجداره بودنش مهم است. به همين دليل است که اکثر خانه‌ها پرده‌هايشان کشيده است. وقتي نور و منظره بيرون با پوشش پرده منتفي مي‌شود، ديگر چه احتياجي به پنجره داريم که براي کم کردن سر و صدا و تبادل حرارت، آن را دوجداره کنيم. اين‌ها تحولاتي است که همراه با تغيير سبک‌زندگي رخ مي‌دهد. البته اين هم يک سبک زندگي است اما سبک زندگي‌اي که نه متضمن آرامش است و نه آسايش. ما نه در خانه‌هاي خود سکينه داريم و نه آسايش و اين اولين بار است در طول تاريخ بشر که ما موفق مي‌شويم چنين خانه‌هاي گران قيمتي بسازيم که نه
تأمين‌کننده آرامش ماست و نه تامين‌کننده آسايش ما.

چرا امروز جامعه معماري ما تسليم اين سبک زندگي شده است؟ از سوي ديگر بازگشت به معماري گذشته که هر دو اصل آرامش وآسايش را در بر داشت، نه از سوي مردم قابل قبول است و نه معماران امروز مي‌توانند همانند گذشته معماري کنند. اين نگاه به گذشته با دنياي مدرن امروز چه مفهومي مي‌تواند داشته باشد؟ از يک طرف ممکن است به نظر بيايد کساني از وضع امروز خود راضي هستند. يعني رضايت داده‌اند به اينکه سبک زندگي غربي را به قيمت از دست رفتن آرامش و آسايش خود دنبال کنند. دليل آن‌ها اين است که ميل به زندگي با سبک گذشته را ندارند.

البته در خانه بروجردي‌هاي کاشان شما اصلا آسايش آپارتمان‌هاي امروز را نداريد. پله‌ها خيلي بلند هستند. در زمستان نمي‌توانستندهمه خانه را گرم کنند و تنها يک کانون در خانه مانند کرسي گرم مي‌شد. حمامي وجود نداشت که به راحتي پيش از صبحانه دوش بگيريد، مستراح در گوشه حياط و آشپزخانه در زيرزمين تاريک و نمور طراحي شده بود. اصلا اين حرف که کسي بگويد ما بايد برگرديم و مثل خانه بروجردي‌ها را بسازيم، حرف احمقانه‌اي است. يعني ما از تمام ابداعات و اختراعات بشر که توانسته آسايش فعلي را فراهم کند، منصرف شويم. اين حرف خيلي بي‌معني است. اما در اين ميان يک نکته هم وجود دارد. خانه بروجردي‌ها حتي همين امروز و در سال 1393 آرامش ايجاد مي‌کند. اين حالي است که در خانه امروزي خودتان هيچ‌وقت نمي‌توانيد آن را دريافت کنيد. اين از يک‌سو نشان مي‌دهد که تمناي آرامش هنوز وجود دارد و ما در خانه خودمان هم متقاضي‌اش هستيم. اما آن‌را نمي‌يابيم. معمار وظيفه دارد اين آرامش را تامين کند. اگر اين آرامش وجود ندارد به دليل آن است که معمار ما کارش را بلد نيست. اگر مي‌گوييم بازگشت به گذشته يعني بازگشت به چيزي که داشتيم اما ترکش کرده‌ايم. از سوي ديگر آرامشي که معمار خانه بروجردي‌ها ايجاد مي‌کند، شبيه آرامش خانه عباسيان نيست. هر کدام راه‌حل خودشان را پيدا کرده‌اند. حالا هم ما بايد راه‌حل‌هاي خودمان را پيدا کنيم.

نکته ديگر اينکه آن آسايش خانه‌هاي جديد که شما از آن ياد مي‌کنيد، وقتي نگاه مي‌کنيم، مي‌بينيم آسايش انضمامي است. يعني جزء خانه نيست و به خانه اضافه شده است. همين الان اگر چهار روز برق برود حتي در يکي از اين خانه‌هاي جديد هم نمي‌توان دوام آورد. در حالي که در خانه بروجردي‌ها همچنان مي‌توان زندگي کرد. خيلي عجيب است که اين بناي قديمي در وجه آسايش داراي آسايشي ذاتي و دروني است. بحث اين است که بايد بازگشت به خويش کرد، نه بازگشت به گذشته. يعني با راه‌حل‌هاي امروزي بايد آسايش و آرامشمان را بازيابيم. آسايش نه از نوع انضمامي و آرامش هم که مفقود شده است. معني ندارد که ما مثل قديمي‌ها خانه بسازيم. قديمي‌ها هم مثل قديمي‌تر خودشان خانه نمي‌ساختند. اين فکر يک توهم است.

بازگشت به گذشته اشتباه است. اصلا چه کسي مي‌تواند به گذشته بازگردد. مگر تونل زمان داريم. گذشته از يک جهت امري سپري شده است. همچنان که آينده از يک جهت امري دست نيافتني است. اما از سوي ديگر گذشته، خويشتن ما است. البته آن را يک زماني ترک کرده‌ايم و اگر بخواهيم آن را بچشيم بايد به آثار گذشته مراجعه کنيم. مثل آنکه سازي از قديم بر ديوار آويزان است و کوک است. راه اينکه شما بتوانيد گوش‌تان که از کوک خارج شده است را تنظيم کنيد، اين است که سازتان را با ساز روي ديوار کوک کنيد؛ نه اينکه آن را برداريد و بنوازيد. ساز خودتان را بزنيد ولي با ساز روي ديوار کوکش کنيد. يک جايي ما آن ساز کوک شده را داريم. فقط کافي است به آن مراجعه کنيم وآن تجربه تاريخي و ميراث فرهنگي‌مان است.

گاهي کساني که از بازگشت به گذشته حرف‌ مي‌زنند، همان‌طور که آسايش انضمامي مي‌شود، مي‌خواهند آرامش را هم انضمامي کنند. چطور؟ با برخورد دکوراتيو با معماري گذشته. يعني در معماري امروز عناصري از معماري گذشته را به عنوان زينت اضافه کنند. اين هم بي‌معني است؛ مثلا در آپارتمان‌مان کاشي‌ معقلي يا گره‌چيني وارد کنيم. اگر جزء ذات خانه باشد، بسيار هم ستودني است. اما اگر انضمامي باشد تامين کننده آرامش نخواهد بود. چون در شکل اصيل خودش هيچ‌گاه انضمامي نبوده است. قهوه‌خانه‌هاي به اصطلاح سنتي نماد چنين رويکردي هستند.

کاشان، خانه بروجردی‌ها


چگونه مي‌توان سبک زندگي ايراني با ارزش‌هاي مذهبي را در جامعه زنده کرد؟ راه حلش چيست؟ البته نقش تکنولوژي در اين مسير بسيار تعيين کننده است، بسياري آن را عامل تغيير و آشفتگي در سبک زندگي و معماري مي‌دانند و عده‌اي ديگر آن را مايه آسايش انسان. نظر شما چيست؟

اول اينکه براي دانستنش نبايد «عجله» کرد. دوم اينکه بايد «عجله» کرد که دانست. زيرا بسيار به آن نياز داريم. يعني بايد براي حرکت در مسير دانستن چيزي که نمي‌دانيم عجله کنيم. اما در دستيابي به نتيجه نبايد عجله کنيم. زيرا مسير طولاني است. نبايد توقع داشته باشيد که من چهار مورد را بشمارم و شما از فردا به کار ببنديد. ضمن اينکه بپذيريم ما معماري‌اي را مي‌خواهيم که تامين کننده آرامش و آسايش باشد. در عصر حاضر اتفاق بيفتد؛ ولي اصيل باشد. به ريشه‌ها متصل باشد. شرطش آن است که بها قائل باشيم براي اين تمنايي که آرام آرام در ما جوانه مي‌زند. براي کسب آرامش و آسايش غيرانضمامي. سپس ريشه‌ها را درست بشناسيم. از معمار آرامش و آسايش را بخواهيم. بگذاريد او برود به دنبال راه حل‌هايش. بايد در گذشته مطالعه کند تا ببيند چه مي‌کردند.

امروز چنان شده است که مي‌خواهيم همه معماهاي زندگيمان را با تکنولوژي حل و فصل کنيم. اين تکنولوژي چيست؟ تکنولوژي در تعريفي ساده يعني چيزهايي که نيازهاي انسان را در کوتاه‌ترين مدت و ارزان‌ترين و پايدار‌ترين صورت مرتفع کند. من تکنولوژي را به قاطر تشبيه مي‌کنم. رفتن به امامزاده داوود با پاي پياده، وقت‌گير و خسته‌کننده است. اما اگر سوار قاطر شويد، هم کمتر خسته مي‌شويد و هم زود‌تر به مقصد مي‌رسيد. بنابراين قاطر پديده مفيدي است. تکنولوژي هم بايد اين‌گونه باشد. يعني تکنولوژي بايد نياز انسان را به شکل صحيح‌تر و سريع‌تر مرتفع کند. اما به شرطي که ما سوار قاطر شويم نه قاطر سوار ما. چون هم خسته مي‌شويم و هم به مقصد نمي‌رسيم.

وقتي امروز به ساختمان‌ها نگاه مي‌کنيم، علاوه بر شکل انضمامي آسايش، دچار يک بلاي جديد هم شده‌ايم. مي‌خواهيم از پيشرفته‌ترين تکنولوژي‌ها استفاده کنيم، در صورتي که هنوز به آن نياز نداريم. براي اينکه بگوييم ما همتراز کشورهاي پيشرفته هستيم. چون کشورهاي پيشرفته از تکنولوژي جديد استفاده مي‌کنند، ما هم استفاده مي‌کنيم. اين يعني قاطر سوار ما شده است.

عجيب نيست وقتي به کشورهاي اروپاي غربي يا آمريکاي شمالي سفر مي‌کنيد، نمي‌بينيد مردم در زندگي روزمره‌شان اينقدر که ما از ابزارهاي نو استفاده مي‌کنيم، استفاده کنند. آن‌ها اگر از ابزاري استفاده مي‌کنند، از سر نياز است. اما ما بدون آنکه نياز داشته باشيم، آن‌ها را اخذ مي‌کنيم. اصطلاحي به نام معماري «هايتک» امروزه باب شده است. در صورتي که نه آن‌را مي‌شناسيم، نه تکنسين‌اش را داريم، نه اسباب و لوازمش وجود دارد و از همه مهم‌تر نه نيازش را داريم.

اين درد بزرگ‌تري است از آسايش انضمامي. بالاخره آن يخچال و آسانسور کار مي‌کند ولي اين تکنولوژي جديد بدون آنکه دردي از ما دوا کند، ما را به خدمت خود مي‌گيرد. ياد يکي از استادانم در دانشگاه مي‌افتم که يک‌بار عجله داشت کلاس را تمام کند. وقتي دليلش را جويا شديم، گفت که تازگي يک ماشين فراري خريده‌ام و نماينده کمپاني گفته است بايد هر هفته يکبار اتومبيل را به مسافت 40 کيلومتر با سرعت 120 کيلومتر برانيد، و الا خراب مي‌شود. آن موقع بزرگراه تهران کرج تازه راه افتاده بود و او موظف شده بود هر هفته يکبار آنجا با ماشين جديدش گاز بدهد. در چنيني شرايطي کي در خدمت کيست؟

مي‌گوييم که ميزان ساخت و ساز در فرانسه با ايران برابر است؛ اما نمي‌گوييم در آنجا 95درصد حجم ساخت و ساز مربوط به بازسازي بناهاي قديمي و مناسب‌سازي آن با نيازهاي روز است. در صورتي‌که اينجا کاملا به عکس، همه در حال نوسازي هستند. در گرماي شديد تابستان چند سال پيش پاريس، شهروندان کلافه به خريد پنکه اقدام کرده‌بودند. نبايد بپرسيم چطور است که در کشور فرانسه با آن‌همه ترقي، مردم وسايل خنک‌کننده و بريز و بپاش انرژي مشابه ما ندارند؟ آن‌ها خودشان توليدکننده اين تکنولوژي‌ها هستند اما تا نياز نداشته باشند سراغ آن نمي‌روند. آن‌ها هميشه مي‌خواهند سوار قاطر باشند.


برخورد دکوراتيو با معماري گذشته. يعني در معماري امروز عناصري از معماري گذشته را به عنوان زينت اضافه کنند. اين هم بي‌معني است؛ مثلا در آپارتمانمان کاشي‌ معقلي يا گره‌چيني وارد کنيم. اگر جزء ذات خانه باشد، بسيار هم ستودني است. اما اگر انضمامي باشد تامين کننده آرامش نخواهد بود



اين وابستگي به تکنولوژي و استفاده بي‌رويه به آن را چه کسي به ما ياد داده است؟

کسي به ما ياد نداده است. از وقتي حالمان خراب شده براي درمان خود دست به دامان هر چيزي مي‌شويم. مثل کساني که خود درماني مي‌کنند و از رفتن نزد حکيم خودداري مي‌کنند. مدام چيزهاي مختلف را روي خود امتحان مي‌کنند. نگاه مي‌کنند به زندگي خوب و آسايش مردم اروپا، اما تنها به صورت ظاهر اکتفا مي‌کنند. تنها نوک کوه يخ که از زير آب بيرون آمده را مي‌بينند. رفتارشان جاهلانه است اما ادعا‌هايشان تمام‌نشدني. ناراحتند که در ايران به دنيا آمده‌اند. انگار در بيمارستان اشتباه شده‌اند.

شما در حرف‌هايتان فرموديد حالمان خوب نيست، انسان ايراني دچار فراموشي شده است، به همين دليل سبک زندگي‌اش را نمي‌شناسد. سوال پيش مي‌آيد که حالمان خوب نيست يا آدم‌هاي خوبي نيستيم؟

اول بايد پذيرفت که حالمان خوب نيست. دوم بايد تلاش کنيم که حالمان خوب شود. حالمان خوب نيست نه اينکه آدم‌هاي خوبي نيستيم. به عنوان مثال شما فکر کنيد فردوسي دچار حصبه شده و بستري است. شما بيشتر چه مي‌بينيد. بيشتر حصبه فردوسي را مي‌بينيد. حماسه‌سرايي فردوسي را که نمي‌بينيد. مردي رنجور را مي‌بينيد که از مصيبت به خود مي‌پيچد. اما اگر حالش خوب باشد، آن وقت دوباره فردوسي مي‌شود. فردوسي بودن امري تاريخي است و به روزگاران حاصل مي‌شود. ايراني بودن هم همين‌طور. يعني واجد يک فرهنگ بودن، يعني حاصل يک تاريخ طولاني بودن. اين چيزي نيست که بتوانيم ابداع کنيم.

ما در سنت طولاني معماريمان هم مي‌فهميديم آسايش يعني چه و هم آرامش را درک مي‌کرديم، هم راه‌حل‌هايي بسيار درخشان براي آسايشمان تدبير کرده بوديم و هم راه‌حل‌هايي بسيار درخشان براي آرامشمان تمهيد کرده بوديم. به همين دليل است که ما از جمله کشورهايي هستيم که سهم بسزايي در ميراث معماري جهان داريم. با چنين سابقه تاريخي و پشتوانه علمي‌اي است که توانسته‌ايم قله‌هاي رفيعي را فتح کنيم. کم‌لطفي است که حال بدمان را به بد بودن تعبير بکنيم.

از جمله تبعات بدحالي اين است که دچار نسيان فرهنگي شده‌ايم. يعني يادمان رفته است کيستيم؟ حال بايد به ياد بياوريم؛ نه آنکه از ابتدا شروع کنيم به ساختن و پرداختن. بايد متذکر شويم. تذکر چگونه اتفاق مي‌افتد؟ بايد با آشناياني که در زمان سلامت رفت و آمد مي‌کرديد دوباره انس بگيريد. بايد به سابقه معماري و شهرسازي‌مان مراجعه کنيم. فکر نکنيم اين‌ها چيزهايي است که ديگر به درد نمي‌خورد. ما از مريخ نيامده‌ايم که خود را مستغني از اعمال و افکار پيشينيان بدانيم. راه گريزي جز يادآوري و جز به رسميت شناختن تجربه تاريخي ايران و ايراني وجود ندارد. پس بايد به آن رجعت کنيم. با پافشاري در اين نسيان هم قادر به پديدآوردن چيزي جديد نيستيم. هرچقدر هم که فراموش کرده باشيم؛ بالاخره که برخوردار از آن تجربه زيستي طولاني هستيم! فرهنگ يک انتخاب نيست. ما اراده‌اي بر حضور آن نداريم. فرهنگ صاحب‌خانه وجود ماست. حتي تمام ايرانياني که به فرهنگ ايراني لعنت مي‌فرستند هم سوار قطار فرهنگ ايراني هستند. درست است که مسير راهروهاي قطار را بر عکس مسير حرکت قطار طي مي‌کنند؛ اما بالاخره به‌‌ همان جهتي مي‌روند که قطار به آن‌سو روان است.

فرهنگ که سبک زندگي ما از آن نشات گرفته، حافظ بقا و تضمين کننده سعادتمندي ما است. اگر آن را به ياد آوريم، يعني سعي در بقاي خود و سعادتمندي داريم. فرهنگ درسي اکتسابي نيست که سرکلاس بياموزيم؛ بلکه با انس اتفاق مي‌افتد. با ادب به جا آوردن، به محضر فرهنگ رفتن و در آيينه مظاهر فرهنگ ديدن نه با کتاب خواندن. البته آن هم کار خوبي است ولي نمي‌تواند تامين کننده نياز ما باشد. مخصوصا با توجه به اينکه بيشتر کتاب‌هايي که در طول يک قرن اخير نوشته‌ايم يا غربي‌ها درباره ما نوشته‌اند، کمابيش حجابي بوده است که جلوي شناخت فرهنگ خودمان کشيده‌ايم. بايد آن‌ها را پرسشگرانه مطالعه کرد. اين همه آثار معماري گذشته. برويم و با آن‌ها انس بگيريم و از آن‌ها بياموزيم.

شما نقش رسانه‌ها را در زمينه تبديل حال بد به حال خوب، چگونه مي‌بينيد؟

طبعا اين نقش خيلي مهم است. اما رسانه‌ها هم در بطن همين جامعه فعاليت مي‌کنند که همه ما حضور داريم. البته در سال‌هاي اخير رفته رفته در جامعه‌مان شاهد رشد تمناي کيفيت در تمام شئون زندگي هستيم. به ياد بياوريد تا همين 20 سال پيش در تهران چقدر بناهاي بدون نما و با ظاهر‌‌ رها‌شده، مي‌ديديم. چرا ساختمان‌هاي جديد ديگر هيچ کدام اينطور نيستند؟ به نظر من سيستم عصبي جامعه در حال احياست. من عقيده دارم که بايد به اين حرکت دامن زد. بايد به ياد مردم آورد که فقط تمناي آسايش نداشته باشند. کيفيت فقط در آسايش، آن هم در شکل انضمامي‌اش خلاصه نمي‌شود. حرفم اين است که بايد رسانه‌ها به جامعه نشان دهند که آسايش چيز بسيار خوبي است؛ اما دنبال اين باشيد که دچار آسايش انضمامي نشويد. ضمن اينکه آرامش هم فوق‌العاده اهميت دارد. رسانه‌ها بايد کمک کنند به فعال شدن حساسيت‌هاي کيفي مردم. گول آنهايي را نخوريد که مي‌گويند اين‌ها مشتي موضوع تمام شده است. نه، تمام نشده است. ما بايد به دنبال احياي معماري ايراني ـ اسلامي باشيم.يعني به دنبال آسايش و آرامش و به‌روز و در جستجوي ريشه‌هاي خود بودن.

تحریریه معماری آرل
گرداورنده : مسعود فلاح
منبع: مجله معماری همشهری، مشرق نیوز
تعداد بازدید : ۵۳۷۰
نسخه چاپی :  
heydari

سلام...
مطلبی که گذاشتید خیلی عالی بود، این مطالب به مایادآورمیشه که چقدرمعماری جایگاه خاص وویژه ای درجامعه ماداره...
بایدیادبگیریم چطوربامعماری اون آسایش وآرامش گذشته روکه حالاخیلی کم رنگ شده به زندگیمون برگردونیم...
باتشکرفراوان ازآقای فلاح
باتشکرازگروه معماری آرل




ارسال نظرات

نظر شما :

مطالب مشابه
بازسازی پژوهشکده موسیقی و هنر قزوین، برنده جایزه معمار 93

بازسازی پژوهشکده موسیقی و هنر قزوین، برنده جایزه معمار 93

دوشنبه های آشنایی با معماران ایرانی: محسن فروغی

دوشنبه های آشنایی با معماران ایرانی: محسن فروغی

گزارش همایش نقش مسابقات در معماری

گزارش همایش نقش مسابقات در معماری

طراحی مجموعه ورزشی معلولان منطقه 22 تهران

طراحی مجموعه ورزشی معلولان منطقه 22 تهران

معماری مجتمع تجاری نور تهران، آغازی دوباره برای کسبه پلاسکو

معماری مجتمع تجاری نور تهران، آغازی دوباره برای کسبه پلاسکو

خانه باغ جنت، رتبه سوم جایزه معمار 94 در بخش مسکونی تک واحدی

خانه باغ جنت، رتبه سوم جایزه معمار 94 در بخش مسکونی تک واحدی

مشاوره معماری

برای داشتن فضای کارآمد و زیبا می توانید از مشاوره متخصصین آرل بهرمند شوید

02122901905
مهندسین مشاور معماری
کاردستی با وسایل دور ریختنی
شرکت طراحی دکوراسیون اداری 
طراحی و اجرای فروشگاه زنجیره ای

عضویت در گروه معماران آرل

بعد از ثبت ایمیل ، حتما از طریق لینک فعال سازی ، عضویت خود را فعال کنید.


طراحی و ساخت ویلا
بازسازی ساختمان
اخذ تاییدیه کمیته نما 
طراحی داخلی مطب
تماس با گروه معماران آرل
: تهران ، نیاوران، سه راه یاسر،ساختمان آوا 2،
پلاک 250، طبقه 3، واحد 34
تلفن  :  ۶-۲۲۹۰۱۹۰۵-۰۲۱ 
فکس :    ۲۲۹۰۱۹۰۷-۰۲۱
ایمیل: info@arel.ir