به طور کلی، انسان زندگی خویش را در فضاهای گوناگون سپری می کند که در این میان خانه به عنوان سرپناه و نقطه آسایش او مهم ترین فضای انسانی محسوب می شود. او رفع نیازهای خود را در فضاهای متفاوت و با کاربری های گوناگون می جوید و به نوعی در احاطه معماری زندگی می کند. از این رو معماری شکل دهندۀ افکار، عادات، رفتار و سبک زندگی انسان است و از این منظر پرداختن به آن اهمیت ویژه ای دارد.
- حال این پرسش مطرح می شود که فضای معماری چگونه می تواند در میان مردم زندگی کند؟
- چگونه می تواند با انسان ها تعاملی همه جانبه برقرار کند و چگونه می تواند زنده، فعال و پویا باشد؟
کریستوفر الکساندر زنده بودن را کیفیتی می داند که جز موجودات زنده در آثار، اشیا و ساختمان های زیبا نیز یافت می شود. از نگاه الکساندر « حیات» به طلب اوقات و حالاتی که در آنها زنده تر هستیم؛ تعبیر شده است. حیات شامل جریان زندگی جاری و فعالیت ها و رویدادهای روزمره است که باعث می شوند ما احساسی از زنده بودن را داشته باشیم. وی بر این باور است که شناخت زندگی، معماری خوب برای دستیابی به فضاهای زنده است. اما آنچه امروزه شاهد هستیم حکایت از آن دارد که به سبب شتاب گرفتن زندگی، تغییر الگوهای زندگی، کمرنگ شدن الگوهای بومی در ساخت و ساز و یکسان سازی عاریتی در چیدمان فضاها بدون توجه به نیاز، اقلیم و فرهنگ، کیفیت روانی فضاها مورد بی توجهی قرار گرفته است.
طراحی فضاهای معماری و شهری بایستی در راستای انتظارات مردم انجام گیرد. این انتظارات در قالب ابعاد مختلف زیست محیطی، اجتماعی، کالبدی، اقتصادی و .... معنا پیدا می کند. چنانچه هر یک از این ابعاد در محیط زندگی یک فرد فاقد کیفیات مطلوب باشند بر ادراک و احساس وی از فضا و در نتیجه بر سطح رضایتمندی او از محیط زندگی تأثیرگذار خواهد بود. در واقع فضا ظرفی برای بروز فعالیت های انسانی است و در مفهوم موجود خویش به تنهایی هیچ ویژگی خاصی را مطرح نمی کند ولی به محض آنکه یک گروه انسانی فعالیتی را در مکانی مطرح کند؛ معنای نمادین فضا پدیدار می شود و فضا بستری برای بیان فعالیت و رفتارهای انسانی می گردد؛ محلی برای تخیل و واقعیت.
معماری در فضاهای متعدد بروز می کند ، عملکرد های مختلف را برنامه ریزی می کند، در فرم های متنوع تجلی می یابد و سرانجام در قالب بناهای گوناگون و با هر سبک و سیاقی نمایان می شود. اما چرا برخی از بناها می توانند ضمن رفع حوائج کاربران، با روح و فکر آنان ارتباط برقرار کنند و در مقیاس شهری نیز حضور فعال و پررنگی داشته باشند. تأمل در ماهیت معماری و حیات این دسته از بناها برداشت های متفاوتی به همراه دارد که می توان آنها را در نگاه معمارانی جست که در طراحی های خود توجه ویژه ای به ادراک و احساس انسانها دارند.
یوهانی پالاسما معمار فنلاندی نگرشی را دنبال می کند که به تفکر وی خصلتی چند بعدی بخشیده است. استیون هال در توصیف شخصیت پالاسما او را فردی برجسته در پدیدارشناسی معماری معرفی می کند که سخنان عمیقی در این باب مطرح می کند.
پالاسما در کتاب چشمان پوست با اتکا بر ادراکات حواس پنج گانه، معماری را از دریچه ای نو معرفی می کند. وی بر پایۀ مطالعۀ آثار ادموند هوسرل، مارتین هایدگر و گاستون باشلار دیدگاهی پدیدارشناسانه در مورد تکیۀ تجربه بر ادراکات حسی، حافظه، خاطره، تخیل و ناخودآگاه مطرح می کند. بنابراین تعامل انسان با معماری می تواند جنبه های مختلفی از وجود او را تحت تأثیر قرار دهد و تجربه اندوزی او را از درک فضا توسعه دهد. از این منظر شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که فضای معماری هر قدر بتواند با ابعاد مختلف روحی و فکری انسان ارتباط برقرار کند؛ ادراکات حسی او را برانگیزد؛ قوه خیال پردازی او را به فعالیت وادارد و در خاطر او باقی بماند ارتباط قویتری با او برقرار کرده است.
همچنین لازم به ذکر است که آنچه در تعامل انسان با فضا تأثیرگذار است تصویر ذهنی او از تجربه فضایی است. تصورات ذهنی انسان شاید انطباق لازم را با دنیای واقعیت نداشته باشند و یا تنها نمونه ای از برخی خصوصیات آن باشند اما همین تصاویر نه چندان شفاف می توانند نتیجه تعامل کاربر با فضا را به خوبی بیان کنند؟
به بیان ساده تر تجربه ای که پس از حضور فرد در فضا در ذهن او نقش می بندد نشانگر آن است که عناصر فضا در جذب کاربر و ایجاد ارتباط مؤثر با او تا چه اندازه مؤفق عمل کرده اند؟ در واقع همین تصاویر ناقص به ما نشان می دهند توجه مردم غالباً معطوف چه نقاط یا عناصری است و تصویر ذهنی آن ها از محیط چگونه است؟ تصویر ذهنی انسان از محیط تا حدودی بر رفتار فضایی او نیز تأثیر می گذارد. تصویرمطلوب از محیط به شخص نوعی احساس امنیت می دهد. او می تواند رابطه های موزون را بین خود و جهان امن خارج به وجود آورد و این درست برخلاف احساس ترس است که وقتی راه و جهت خود را گم کرده باشد به او دست می دهد. معنای این مطلب آن است که احساس شیرینی که شخص از محیط زندگی خود دارد نه تنها به سبب آشنا بودن با آن بلکه به این دلیل است که تصویری دقیق از آن در ذهن او وجود دارد.
بنابراین در پاسخ به پرسش اصلی این یادداشت که در ابتدا مطرح شد می توان چنین نتیجه گرفت که: زمانی که خلق فضای معماری بدون توجه به انسان به عنوان کاربر فضا صورت گیرد؛ فضای حاصل نمی تواند جریانی از زندگی را به کاربر ارائه کند که حاوی ابعاد روحی، حسی، فکری و ... باشد. چنین فضایی در معرض آسیب های مختلف قرار می گیرد که همگی پایداری آن را تهدید می کنند. لذا برای آن که بتوانیم معماری را پاسخی متناسب به دغدغه های حیات انسان بدانیم بایستی به مخاطب شناسی رو آوریم و سعی کنیم بسته به کارکرد فضا، ویژگی های استفاده کنندگان از آن را شناسایی کنیم. این اقدام می تواند به درک بهینه از کاربران منجر شود و نتایج مطلوبی را در فرایند طراحی به وجود آورد. شناخت روحیات و ویژگی های شخصیتی طیفی از جامعه که قرار است به عنوان کاربر فضا بازه ای از زمان را در آنجا سپری کنند موضوعی مهم و تأمل برانگیز است و بایستی همواره مورد توجه قرار گیرد.
تحریریه معماری آرل
گرداورنده : منیژه قاضیا
منابع و مآخذ:
کتاب سرشت نظم، کریستوفر الکساندر
کتاب معماری راز جاودانگی، کریستوفر الکساندر
کتاب چشمان پوست، یوهانی پالاسما
کتاب زیبایی شناسی در معماری، یورت گورت گروتر
کتاب تئوری شکل شهر، لینچ کوین
مقاله « زندگی و پویندگی در آثار دانش مدار معماری اسلامی» به قلم محمد علی آبادی
مقاله « نقش سرزندگی در ایجاد تصویر ذهنی شهروندان و میزان بهره گیری از فضای شهری» به قلم فرشاد بازوندی، مهرداد شهبازی
مطالب مشابه
همراه معماری آرل باشید