تحریریه معماری آرل
استندآپ کمدی معروف، «لویی سی. کِی» باری سخنی جالب گفت: «احتمالا زندگی هر فردی بر روی زمین آنقدر خوشایند هست که ارزش زیستن داشته باشد؛ چون اگر نبود، آن فرد میتوانست به زندگی ناخوشایند و بیارزش خود خاتمه دهد!». همهی ما میدانیم که این سخن حقیقت ندارد، اما نکتهای عمیق در دلش هست: «در شرایط دشوار باید به گزینههای دشوار اندیشید؛ مگر چقدر میتواند بدتر شود؟!». امروز بحران مسکن جهان چیزی به همین شکل است. بحران مسکن ایران که نیاز به معرفی ندارد! ولی حتی لندن و برلین هم دستبگریبان چالش فزایندهی مسکن و حجم عظیم و رو به افزایش بیخانمانها هستند. با این همه بیخانمان باید چه کنیم؟
البته خیلی هم نگران نباشید!! انسان موجودی تدبیرگیر است؛ اگر نبود احتمالا اکسیژن جهان میبایست در قرن بیستم تمام شود! بحران مسکن چیز بیسابقهای نیست. بارها این بیماری در جوامع بشری رخ نموده و معمولا سرانجام با توسعهی سکونتگاههای جدید و یا تغییر در سبک زندگی تسکین یافته است. «آخر مریضی هرچه باشد از تن بیمار خواهد رفت»، اما اگر این بیماری قبل از درمان، چشمی را کور کند و سه انگشت را فلج چه؟! اگر بیخانمانها قبل از فرا رسیدن سبک نوین زیست شکم صاحبخانهها را بدرند، چه باید کرد؟ وانگهی: تغییر سبک زندگی شبیه پریدن از یک ارتفاع ۵ متری است: اگر نمیخواهیم استخوان ما خورد شود نیاز به فرآیندی تدریجی بمثابهی نردبان داریم. اما این نردبان را از کجا گیر بیاوریم؟ خوشبختانه دنیای ما علاوه بر مشکل بیخانمانها، مشکلات دیگری هم خلق کرده است که میشود این مشکلات را به کمک یکدیگر حل کرد. به خواندن ادامه دهید تا منظورم را بفهمید.
پسماندههای معماری عصر جدید
از انقلاب صنعتی به بعد، سبک زندگی انسانها زود به زود عوض میشود. ما عادت به این همه تغییر نداشتیم! عادتمان بود که چیزهایی را در کودکی یاد بگیریم و تا آخر عمر به کار ببندیم. اما حالا زندگی چنان با سرعت تغییر میکند که بزرگترهایمان از گیجی نمیدانستند چه چیزی را باید به ما برای زندگی بیاموزند! و ما نیز به وقت بزرگسالی گیجتر از آنیم که مسائل زندگی را به نسل بعد بیاموزیم (ای بسا کودکان به والدینشان چیزی یاد بدهند!). جهانی که چنین زود به زود عوض میشود، چگونه نیازهای خود را مرتفع میسازد؟ هربار به تناسب نیازها و شیوهی زیستمان تاسیساتی جدید بنا میکنیم و هنوز عمرمان به آخر نرسیده، تاسیساتی جدیدتر لازم میشود.
به اطرافتان بنگرید: حتی در کشوری جهانسومی مثل ایران، شهرهای ما مملو از ساختمان ادارات متروکه، کارخانههای خالیشدهی قدیمی، خانههای نیمهویران کهن و بعضا ساختمانهای غولپیکر فنی و بهداشتی هستند که دیگر استفاده نمیشوند. در اروپا وضع میتواند از این هم وخیمتر باشد: آنجا با راهآهن و ریلهای از کار افتاده نیز سروکار داریم. جامعهی ما در حال تولید دو تومور به طور همزمان است: تومور بیخانمانهایی که جایی برای زیستن ندارند، و تومور ساختمانها و تاسیسات از کار افتادهی قدیمی. ایدهای به ذهنتان رسید، نه؟ چرا بیخانمانها را در ساختمانهای نیمهمتروک اسکان ندهیم؟!
این ایده مدتی است در جهان در حال به راه افتادن است. مدیران شهری لسآنجلس تصمیم گرفتهاند تغییر کاربری بیمارستان قدیمی این شهر را به نفع مستاجران فقیر و بیخانمانها بررسی کنند. ۱۵۰ هزار مترمربع زیربنای بیمارستان ۹۰ سالهی این شهر، بخاطر مدرن شدن سیستمهای بهداشتی، طعمهای برای تغییر کاربری به سکونتگاه هستند - احتمالا چون اصلاح و بهبود سیستم خود بیمارستان خرجبردارتر از اینهاست! وانگهی، یکی از اعضای شورای شهر اختصاص اتاقهای بیمارستان به بیخانمانها را باعث احیای حیات شهری در آن منطقه دانست. بیمارستان عمومی لسآنجلس نمونهای کلان و بزرگ است، ولی نمونههای ریز و خرد آن را در اروپا هم میتوان یافت: دو کلوپ و دیسکو در برلین، زمستان امسال درهای خود را به روی ۴۰ بیخانمان گشودند تا بتوانند شبهای سرد را در این ساختمانهای نیمهعمومی سپری کنند. حرکتی انساندوستانه و خیّرمآبانه است، اما برای تغییر اساسی در وضع بیخانمانها به چیزی بیشتر از خیّرمآبی نیاز داریم!
ایدههای رادیکال!
گویا بحران مسکن در لندن حتی از این هم عمیقتر است: طی ۵ سال اخیر تعداد بیخانمانهای لندن دو برابر شده است و تاکنون حداقل ۲ بیخانمان از سرما و بیماری مردهاند. شهرداری لندن فعلا اقداماتی مورچهای انجام داده است: اختصاص مراکزی به اسکان موقت بیخانمانها و ارائهی خدمات حداقلی. ولی شرکت مهندسی WSP معتقد است برای برونرفت از چنین وضعیت دشواری، شهرهای اروپا نیاز به اقدامات رادیکال دارند. نگاه WSP به چندین هکتار زمینی است که در لندن توسط راهآهنهای از کار افتاده اشغال شدهاند. بخشی از مشکل مسکن ناشی از کمبود زمین است و به تخمین WSP میتوان روی اراضی این راهآهن قراضه، بیش از ۲۸۰ هزار مسکن برای اقشار ضعیف بنا کرد. شاید بتوان گفت یک مسکن مهر داخل شهری (البته انشاءالله استانداردتر!).
البته «آب در کوزه و ما گرد جهان میگردیم!» این هم نظر برخی شرکتها همچون دفتر معماری اوپوزیت (متضاد) است که چاره را در جایی حی و حاضرتر میجویند: «کاخ باکینگهام»! اخیرا این دفتر پروپوزالی برای بازطراحی و تغییر کاربری کاخ باکینگهام ارائه کرده است؛ طرحی که اگر اجرایی شود میتواند پنجاه هزار بیخانمان را در یک زیستگاه اشتراکی اسکان دهد. «زیستگاه اشتراکی» دقیقا اسم رمز تغییر سبک زندگی است؛ و تغییر سبک زندگی، کلید گذر از هر بحران مسکن. پروژههایی مثل پروپوزال دفتر اوپوزیت، میتوانند پلههای تغییر تدریجی سبک زندگی باشند. این همان نردبانی بود که برای نشکستن استخوانها لازم داشتیم. آنچه این دفتر مطالبه میکند، خواستهای انقلابی ولی به هدفی تدریجی است: از ملکهی انگلستان صریحا تقاضا میکند که کاخ سلطنتیاش را با بیخانمانها به اشتراک بگذارد، تا آنها پیشقراول زیست اشتراکی شوند.
پروپوزال اوپوزیت، طرحی رادیکال برای حل مشکل مسکن با کمک بازماندههای ساختمانی بود، ولی نمونههای آرامتر این راهحل را میتوان در طرح شرکت KTGY دید؛ شرکتی پیشرو که پیشتر در همین وبسایت دربارهی طرحهای آیندهنگرانه و دیجیتالش نوشتهایم. اما همین شرکت در طرح خود re-habit پیشنهاد داده است که شعبههای متروک فروشگاه زنجیرهای BigBox به سکونتگاه و محل کار بیخانمانها بدل شود. طرح تبدیل BigBox به سکونتگاه، در قیاس با طرح تغییر کاربری باکینگهام، هم ملایمتر است و هم پیشروتر. ملایمتر است، زیرا مخاطبش نه خاندانی سلطنتی که فروشگاههای متروک یک شرکت تجاری است. فروشگاههای BigBox مصداقی روشن از پسماندههای معماری عصر ماست: ساختمانهایی که در یک تحول اقتصادی به شکلی قاچوار رشد کردند، و سپس در تحولی دیگر دچار رکود و رخوت شدند. اینک KTGY سعی میکند بحران مسکن را با کمک این پسماندههای غولآسا حل کند. پیشروتر است، زیرا طرح KTGY نه تنها شامل زیست اشتراکی بیخانمانهاست، که کار اشتراکی آنها را نیز شامل میشود: KTGY به دنبال ایجاد مجموعههایی نیمهخودکفاست. این طرح بالقوه در حال سازماندهی مطرودین اقتصادی در سیستمی نیمهموازی است.
و اما در ایران...
ما در ایران با پسماندههای بزرگ معماری چه کردیم؟ این را شاید بهتر است از متصدیان مرمت و احیای کشور بپرسیم. شاید هم هنوز مناسبات اقتصادی سودازدهی مسکن و زمین در ایران، اجازه نمیدهند که احیای ساختمان به عنوان گزینهای اقتصادی مطرح شود. البته نمونههایی از این دست داشتهایم که اتفاقا بعضا موفق هم بودهاند: زندان قصر یک پسماندهی بزرگ در تهران بود که چند سال پیش تبدیل شد به باغموزهی قصر. کارخانهی آرگو را هم به یک موزه-گالری بدل کردند. اما گویی در ایران برای احیای این پسماندهها آلترناتیو دیگری جز موزه نداریم! خانههای قوام، مدرس و مقدّم را هم در تهران تبدیل به موزه کردهاند.
آیا اصلا تهران این همه موزه میخواهد؟! اگر این موزهسازیها در قالب طرحی کلان برای گردشگرپذیری فرهنگی دیده میشد، میتوانستیم نفس راحتی بکشیم؛ اما در فقدان چنین طرحی، انگار این نهضت موزهسازی چیزی نیست جز نشانهی فقدان ایده و بیتصمیمی. تهران نیز مثل اروپا برای حل مشکلاتی مثل بحران مسکن، نیازمند تصمیماتی رادیکال است. تصمیماتی رادیکال و جسورانه در برابر این پسماندههای غولآسای معماری. چه کسی باید شهر را به سوی این تصمیمات سخت سوق دهد؟ البته که «ما»!
تحریریه معماری آرل
نویسنده : شهابالدین تصدیقی؛ دانشجوی مطالعات معماری ایران
منابع :
مطالب مشابه
همراه معماری آرل باشید