نویسنده : تحریریه معماری آرل
تاریخ : يکشنبه , ۱۳۹۷/۰۹/۰۴ ۱۰:۳۲
تحریریه معماری آرل
همهی دانشگاهیان و نظریهپردازان معماری از وضع امروز معماری ما مینالند؛ تا حدی که این ناله به صنف معماران فعال و دستاندرکار هم سرایت کرده است. مقصر کیست؟ کارفرمای بیسواد؟ معمار بیاخلاق؟ جامعهی مصرفی؟ اقتصاد راکد؟ ...؟ چرا کمتر کسی دست اتهام را به سوی دانشگاه دراز میکند؟ آیا تاکنون از خود پرسیدهاید که سهم دانشجو از ۴-۵ سال تحصیل در رشتهی معماری چه سطحی از مهارت است؟ نه! بگذارید سوالی ترسناکتر کنم: اگر فردا دانشکدههای معماری تعطیل شوند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آبی از آب تکان میخورد؟!! پس جایی از کار ایراد دارد.فرض کنید «مهارت معماری» پرتقال است و «دانشکدهی معماری» پرتقالفروش! حالا پرتقالفروشی را تصور کنید که داخل هر سبد پرتقالی که میفروشد ۵ عدد سیب، دو عدد موز، قدری نخ دندان و یکی دو تا هم پوست پرتقال پیدا میشود! خندهدار است؟ ولی این تقریبا همان چیزی است که در دانشکدهی معماری بر سر ما میآید، آن هم نه مخفیانه و با دوز و کلک، بلکه خیلی روشن و واضح! به این جملات دقت کنید: «دانشکدهی معماری اساسا قرار نیست معمار تحویل جامعه دهد. دانشجوی معماری ممکن است در انتهای تحصیلش یک فیلسوف، نظریهپرداز، جامعهشناس، هنرمند یا... شود. دانشکدهی معماری وظیفهای وسیعتر از آن دارد که فقط معمار تربیت کند».
این جملات به ظاهر زیبا را یکی از اساتید معمای یک دانشگاه معتبر در ایران به زبان آورده است. احتمالا این زیباترین کلاهبرداریای بود که تاکنون با آن مواجه شدهام! با کمی اغراق می توانم بگویم شبیه این است که کارخانههای چیپس در رابطه با هوای درون بستههاشان بگویند «قرار نیست بستهی چیپس فقط چیپس بیرون دهد، بستهی چیپس باید شامل مایهی زندگی باشد: هوا!».
«دپارتمان معماری در سطح دانشگاه، در شکل فعلی آن مردهزاست و حکم چرخ پنجم گاری را دارد... مدارس بازار ساختمان و کارگاههای دولتی هستند که میتوانند مسأله را حل کنند» «شیوهی مدارس هنر و صنعت تفننی و بیربط است و تعلیمات ناکافی در زمینهی صنایع دستی و تکنولوژی ارائه میکند» این جملات آشنا نیستند؟! انگار برای وضع امروزمان گفته شده باشند؛ اما اینها را والتر گروپیوس ۱۰۰ سال پیش گفته بود، زمانی که در حال تأسیس مدرسهی معماری باؤهاوس بود. مشکلات آموزش معماری اولین باری نیست که گریبان صنف معمار را گرفته است. گویی مهمترین جریانساز مدرنیسم در معماری (مدرسهی باؤهاوس) دقیقا زاییدهی یکی از این بحرانها بود. پس بگذارید شما را امیدوار و وحشتزده کنم: وضع آموزش معماری امروز ما آنقدر بد است که یا به زودی کاملا سقوط میکند و کسانی غیر از تحصیلکردگان معماری عرصه را فتح خواهند کرد، و یا چنان سیلی محکمی خواهد خورد که به خود میآید و آبستن نگرشی نو به معماری خواهد شد، همان کاری که باؤهاوس با معماری غرب (و جهان) کرد.
دانشگاه ایزوله
از دانشجویان معماری، چند نفر بعد از اخذ لیسانس این رشته قادر به معماریاند؟ اکثر ما معتقدیم که تقریبا هیچکس (به جز مواردی استثنایی یا کسانی که قبل از فارغالتحصیلی به کارآموزی پرداختند). چرا این اتفاق افتاد؟ احتمالا چون دانشگاه در کشور ما به کلی از فضای بیرون خود ایزوله است؛ دردهایی را چاره میکند که اصلا وجود ندارد، و از آن سو نسبت به دردهای زمانه کرخت شده است. معماران واقعی در حال دست و پنجه نرم کردن با قاعدهی ۶۰ درصد و آییننامههای شهرداریاند، در حالی که دانشجویان معماری دارند زبالهها را به عنوان «کانسپت» به هم میچسبانند! دانشجوی معماری اگر خیلی دغدغهمند باشد، درگیر شرکت در مسابقات معماریای میشود که احتمالا هرگز طرح برنده را نمیسازد و نهایتا به مقام دوم و سوم بسنده میکند! خشت اول دانشکدهی معماری (و شاید تمام دانشگاه!) در ایران کج نهاده شد: به جای اینکه دانشگاه به عنوان نهادی در دیالوگ با صنعت و بازار تعریف شود، نهادی صومعهوار گشت که تاسیسش بیشتر از «نیاز»، یک جور «کلاس گذاشتن» شد! امروز جز تعدادی معدود در زمینههایی محدود، تقریبا هیچ پروژهی تحقیقاتی و سند چشمانداز مهمی در دانشگاهها تدوین نمیشود... و مطمئن باشید همان چند سند و پروژهی مهم هم معماری نیستند!محصولات ناگوار و دلخراش آموزش معماریمان هر روز بیشتر و بیشتر به چشم میآیند. دانشجویان معماری هر روز بیشتر میشوند و دانشکدههای معماری هم کم کم دارند نقش کُلمن را بازی میکنند: از این ور داخل میکنند و از شیر پایینش خارج! دانشگاههای معتبر ایران درگیر سوالاتی دست و پاگیر شدهاند که نتیجهای جز فشل کردنشان نداشته است: «معمار کیست؟» «قرار است معماری چه معنایی بدهد؟» «معماری در کُنه خود چه معنایی دارد؟» و از این دست سوالات... شاید به همین خاطر دانشگاههایی بهترین معماران را تربیت کردهاند که اساتیدشان نه آکادمیک، که بازاری و دست به فرمون بودند! روزگاری این حُسن استاد بود که زندگیاش را وقف دانشجویان و کارش بکند، ولی امروز آنقدر بین فضای کار و دانشگاه فاصله است که باید دعا کنیم استادی بازاری و پروژهدار نصیبمان شود بلکه شاید بتوانیم با زرنگی دستمان را جایی بند کنیم!
شوک! شوک!
اگر وضع معماریمان انقدر بد است پس چرا هرچه سریعتر تغییر نمیکنیم؟ چرا هنوز بسیاری از اساتید و دانشجویان متوهماند و در نشعگی «دانشگاه، محل تفکر» به سر میبرند؟ این همه بیکار... این همه پروژهی خوابیده... این همه معمار نابلد... دقیقا چه اتفاقی باید بیفتد که کارد را به استخوان برساند؟! بهتان میگویم چه اتفاقی باید بیفتد، ولی قبلش یک مثال: قورباغهای را در یک دیگ آب قرار دهید و دیگ را به آهستگی گرم کنید. گرمتر و گرمتر تا پس از ساعتی به جوش بیاید. تعجب خواهید کرد ولی قورباغه تکان نخواهد خورد! حالا بجای این کار قورباغه را به یکباره داخل آب جوش بیاندازید. قورباغه خواهد جهید. چه تفاوتی میان این دو هست؟ «فهم تغییر تدریجی». بلایی که به آهستگی سرمان بیاید را بسیار دیرتر میفهمیم و وقتی هم که میفهمیم ممکن است تنها افسوس بخوریم، اما شوکی ناگهانی ما را به تکاپو میاندازد. ما به شوک نیاز داریم!شوک یعنی چیزی مثل جنگ، چیزی مثل سقوط ناگهانی اقتصاد، رکودی فراگیر. رکودی که امروز با آن مواجهیم ظاهرا خیلی کوچکتر از آن است که خواب سنگین صنف معمار را بپراند! شوکی که این خواب را در اروپا پراند به بزرگی جنگ جهانی اول بود: باؤهاوس در چنین فضایی متولد شد. ولی از اینها گذشته، بگذارید آب پاکی را بریزم: بیدار شدن صنف معماران به هیچ وجه امری محتوم نیست! بخصوص که شکل معماری و سبک زندگی به سرعت در تمام جهان در حال تغییر و تحول است؛ این را میگویم که فکر نکنید جهان همیشه به صنف معمار نیاز دارد. نیاز دارد ولی ممکن است معنی معماری به کلی عوض شود. روزگاری ۸۰درصد خرج یک ساختمان به پای سازهاش میشد و امروز این رقم به زحمت به ۲۰ درصد میرسد. خانه ها روزبروز هوشمندتر میشوند و ای بسا در آیندهی نزدیک، معماری چیزی نباشد جز یک کانکس هوشمند! اگر صنف معماران تا قبل از آن روز بیدار نشوند قافیه را باختهاند و قطعا به کلی حذف میشوند و کسانی دیگر میدانداری می کنند.
تحریریه معماری آرل
نویسنده : شهابالدین تصدیقی؛ دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات معماری ایران
شکوفه
خیلی عالی بود کاملا درسته. کاشکی اساتید معماری می خوندن
علی
چه مقاله خوبی و چقدر دیر
مطالب مشابه
X
همراه معماری آرل باشید