مصاحبه با دنیل لیبسکیند: معماری فقط می تواند در یک فضای دموکراتیک رونق بگیرد!

 تحریریه معماری آرل
دنیل لیبسکیند معمار برجسته یهودی است که در لهستان متولد شده است. وی تعریف کننده سبک ساختار شکن و ممتاز می باشد چرا که طرح های دنیل با وجوهی تند و تیز و در مغایرت با سایر احجام سایت مشهود است. در ادامه با آرل با مصاحبه با این معمار همراه باشید...
شما در حال همکاری با ریچارد لیکی دیرینه شناس بر روی موزه ای مربوط به تکامل انسان هستید، در این مورد چه می توانید به ما بگویید؟
این موزه یکی از هیجان انگیز ترین پروژه هایی است که تا به حال بر روی آن کار کرده ام. وقتی با ریچارد ملاقات کردم تا درباره پروژه بحث کنیم، سوالی که مرا درگیر خود کند در ذهنم وجود نداشت. او یک فرد آینده نگر است و معماران زیادی نیستند تا به اندازه کافی خوش شانس باشند که با نابغه ای همچون او کار کنند.
سایت این پروژه، بر خلاف هر مکان دیگری در سواحل دریاچه تورکانا در صحرای کنیا است. طیف وسیعی از کوه ها، بیابان ها و دریاچه ها وجود دارد و هیچ آلودگی نوری نیز وجود ندارد، بنابراین می توانید همه ستاره ها را به وضوح ببینید. ایده من این بود که ساختمان را به آن زمین و آسمان وصل کنیم (از طریق طراحی)، زیرا همه آنها (سوژه های هستی) در داستان بزرگتر تر بشریت به هم پیوسته اند.
چه چالش هایی را پیش بینی می کنید؟
چالش های بسیار زیادی وجود دارد، مانند چگونگی ارائه کل آن تاریخ از طریق یک تجربه مکانی.  این فقط یک ساختمان مستقل نیست؛ بلکه یک شهر در حال توسعه است. در 400 مایلی شمال نایروبی، در نزدیکی مرز اتیوپی قرار دارد. در آنجا نفت و یک جمعیت در حال رشد نیز وجود دارد. این بذر یک شهر در حال توسعه است.
موزه یهودیان در برلین – طرح زیگزاگی که ستاره داوود را به صورت شکسته یادآور می شود- هنوز هم توانایی شوکه کردن را دارد. چگونه به این ایده رسیدید؟
اولین بار که از سایت بازدید کردم، ایده ای برای طراحی این بنا ناگهان مانند یک رعد و برق مرا تحت تأثیر قرار داد. فهمیدم که در خانه ها و آپارتمان های کناری این ساختمان دوره باروک، روزی آلمانی های یهودی زندگی می کرده اند. و به دلیل اینکه آنها به همراه بسیاری دیگر، از تاریخ شهر پاک شدند (مانند کولیان، زندانیان سیاسی، افراد ضعیف، نا توان و بیمار) من در پی شکل دادن به این ایده بوده ام که، این موزه فقط یک تکه از املاک و مستغلات آن منطقه و چیزی که فقط الان با چشمانتان می بینید نیست، بلکه آنچه در آنجا وجود داشت، چیزی است که در زیر زمین دفن شده و پشت سر به جا مانده. من نیاز داشتم تا از طریق این طراحی توضیح دهم که برلین در گذشته چه بوده است، اکنون چه چیزی است و در آینده چه می تواند باشد. این یک چیز رهایی بخش و یا به همان اندازه، پایان یک قصه نیست. این موزه باعث برانگیختن تفکر و تخیل می شود، و فکر می کنم این وظیفه ی من به عنوان یک معمار است.
مبانی حافظه، برنامه جامع شما برای Ground Zero و مرکز تجارت جهانی در نیویورک، یک سفر طولانی و پیچیده بوده است. آیا مایلید پروژه دیگری مانند آن را انجام دهید؟
ببینید، اولین پروژه من موزه یهودیان بود که من برای آن پروژه در سال 1989 برنده مسابقه شدم. این ساختمان، باور کنید یا نه، قرار بود 11 سپتامبر 2001 افتتاح شود. آن روز، من به همکارانم گفتم که بابت افتتاح موزه چقدر خوشحالم و دیگر لازم نبود در موردش فکر کنم. و البته خبر حملات به نیویورک منتشر شد. افتتاح موزه به مدت سه روز به تعویق افتاد و آن موقع بود که دریافتم، شما هرگز سر در نمی آورید که تاریخ چیست.
 "شما باید حس غرور و افتخار اجتماعی را در محله ها خلق کنید، در غیر این صورت به شهرهایی  مانند خوابگاه ها تبدیل می شوید"

 این روند بحث برانگیز شد، اما اکنون چه احساسی دارید؟
نتیجه آن فوق العاده و بسیار نزدیک به طراحی هایم است. در عمل بسیار مانند برنامه هایی که برایش طراحی کرده بودم، است. من یک ساختار عظیم ایجاد نکردم. من پیشنهاد کردم ساختمانها را در حاشیه سایت قرار دهند و از فضای عمومی بیشتر استفاده کنند و ساختمان ها را در یک سری نزولی، به ترتیب از برج آزادی، برج شماره یک، 7076، به سمت پایین ترین ساختمان یعنی ساختمان شماره چهار قرار دهید. این اتفاقی ست که افتاده است.
هنگامی که برای شروع پروژه جدید از برلین به نیویورک نقل مکان کردم، قسمت پایین منهتن خالی بود. مردم ساخت و ساز نمی کردند، ساختمان های اداری به صورت رایگان به مردم داده می شدند و مردم دارایی خود را رها کرده بودند و نمی خواستند هرگز به آنجا برگردند. اما حالا، در نتیجه ایجاد یک فضای عمومی که دارای شان و مقام بالا و منفعت می باشد، 250000 نفر به آنجا نقل مکان کرده اند. ما در روزنامه ها مورد انتقاد قرار گرفتیم. هر روز شخصی در حال عکاسی از زباله هایی که بیرون می انداختیم می کوشید داستانی تازه تهیه کند. شما به پوستی ضخیم احتیاج دارید (باید پوست کلفت باشید!). اما من در Bronx بزرگ شدم؛ مردم آنجا به راحتی تسلیم نمی شوند.
آیا این انعطاف پذیری چیزی است که شما در این کار یاد می گیرید؟
شما باید یک همکار (یاور) داشته باشید. من بسیار خوش شانس بوده ام که همکاری مانند همسرم داشته ام، کسی که ارزش هایم را به اشتراک می گذارد و همیشه از کاری که کرده ایم حمایت می کند. او از ابتدای تاسیس استودیو لیبسکیند با من کار کرده است. 48 سال از ازدواجمان می گذرد. او یک سرآشپز فوق العاده است. ما تقریبا هرشبمان را با سه وعده غذا و یک بطری شراب به پایان می رسانیم. او یک معمار نیست، اما باور کنید او نقد های تند تری از New York Times نسبت کارهایم دارد!

تحریریه معماری آرل
مترجم: محمد گلشن


لینک مستقیم : https://www.arel.ir/fa/News-View-8564.html