«نِگَریستَنانِگی»: نقدی بر «پردیس سینمایی ملت»

تحریریه معماری آرل

پیشنهاد می‌کنم وقتی اثری معماری را نقد می‌کنیم، بیشتر از خود اثر، روی تولید شدن آن متمرکز شویم. با چنین روشی، نقدِ اثری چون «پردیس سینمایی ملت» آسان نخواهد بود؛ رضا دانشمیر ضمن دفاع جانانه از اثر خود، شدیدا به محدودیت «آمیب‌شکل» زمین طراحی و همچنین بلاتکلیفی کارفرما در کاربری نهایی این ساختمان (مجتمع فرهنگی یا پردیس سینمایی) و مواردی از این قبیل اشاره می‌کند؛ گویی تمام سعی‌اش را می‌کند تا بگوید «معایبِ این اثر، آنِ من نیست! قرار نبود طرحم اینطوری شود. کار دیگران است!»

آیا می‌توان گفت چون بعضی مسائل این طرح خارج از اختیار معمار بوده، پس این اثر فاقد فرآیند طراحی است؟ یا می‌توان فضاهای خلق‌شده در این اثر را حاصل تصادف و فاقد منطق قابل بررسی دانست؟ نه! هرگز!! قطعا پردیس سینمایی ملت، فرآیندی از خلق و طراحی را گذرانده است ولی باید در نظر داشت: «معمار تنها خالق یک بنا نیست». نمی‌توان تمام افتخارات و ننگ‌های یک بنا را به شخص معمارش نسبت داد. به ما یاد دادند که به اشتباه معمار را تنها خالق اثر بدانیم، ولی اثر معماری محل برخورد است: برخوردِ معمار و کارفرما و اقتصاد و تکنولوژی و چندین عامل دیگر... . پردیس سینمایی ملت نیز محصول رضا دانشمیر نیست؛ محصول برخورد او با کارفرما و شرایط دیگر است.

معماری نگریستنی و عطش «نگریستنانگی»

در یک واژه می‌توان گفت این اثر، بیشتر «نگریستنی» است. انحناهای پلان، مقطع و نما، نحوه‌ی هماهنگی‌شان باعث خلق پرسپکتیوهایی بدیع و طراحی‌شده از چندین جهت شده است.حتی قرارگیری بنا روی ارتفاعی بالاتر از سطح پارک و نحوه‌ی رسیدن به آن نیز، آگاهانه یا ناآگاهانه بر این جمله تأکید می‌کند که «مرا ببینید!» این اتفاق را «معماری نگریستنی» می‌نامم و میل زایدالوصف برای نگریستنی شدن اثر را «نگریستنانگی». ساختمان به شکلی طراحی شده که در اغلب صحنه‌ها و زوایا، منظره‌ای برای نگریستن دارد. جالب‌تر می‌شود وقتی متوجه می‌شویم این‌کار به نحوی هوشمندانه انجام شده: با کمی چرخش سر به سمت بالا در داخل بنا، پره‌های چوبی نسبتا زیبایی را می‌بینیم که تأسیسات نه‌چندان «نگریستنی» پشت خود را پوشانده‌اند، ولی کمتر کسی سرش را ۹۰ درجه به بالا می‌چرخاند تا این تأسیسات را از پشتشان ببیند. پس در مجموع، هنوز اکثر پرسپکتیوهای لازم «نگریستنی» هستند. می‌شود تاقِ زیر ساختمان را که نوعی ایوان یا رواق شکل داده را نیز در خدمت «نگریستنی» شدن اثر برشمرد: سوای از انحنای آن که برای هماهنگی با دیگر انحناهای نما لازم به نظر می‌رسید، ارتباط بصری ۲ سوی ساختمان، خود باز به فعلِ «نگریستن» وزن بیشتری می‌دهد.

البته شاه-بیت این «معماری نگریستنی» را باید در بدنه‌ی بیرونی آن دید: پوسته‌ای شیشه‌ای سوار بر سازه‌ای خرپایی که تمام درون ساختمان را به نمایش می‌گذارد. این اتفاق مدیون آن است که سالن‌های سینمایی ساختمان را راهروها و دیگر فضاها احاطه کرده‌اند تا پوسته‌ی خارجی فرصت شفافیت بیابد. نگاهی به سایر ساختمان‌های سینمایی و نمای جامد سنگین‌شان، شدّت شگفت‌انگیزی و عجیب بودن این تدبیر را نشان می‌دهد! اگر ادعای دانشمیر را هم اضافه کنیم که قرار بوده سینمایی روباز هم در این محل تعبیه گردد، می‌فهمیم که قطعا طرح‌واره‌ی شفافیت و به تبع آن «معماری نگریستنی»، به صورتی تعمدی مد نظر معمار قرار داشته است. سایر آثار دانشمیر نیز، میل به «نگریستنانگی» را در کار او تأیید می‌کند.


«دانشمیر به جزئیات دقت می‌کند». این جمله را از زبان اساتید متفاوت معماری می‌توان شنید. در پردیس سینمایی ملت هم این مهم مشهود است؛ دیتیل‌های اجرایی بنا بسیار تمیز اجرا شده‌اند و اتصالات شیشه و فلز و بتن، نحوه‌ی بتن‌ریزی و اسیدکاری‌اش، پیچ و مهره‌ها و همه و همه... دلالت بر نوعی تلاش زیباشناسانه در طرح و اجرای این دیتیل‌ها دارند. آثار دانشمیر و به طور خاص پردیس سینمایی ملت بسیار تمیز و شیک اجرا شده و این به هیچ وجه اتفاقی نیست؛ تمیز اجرا شدن اثر در گرو طراحی و مداقه در جزئیات بوده است و این مداقه، مدیون «نگریستنانگی» آن. معمار بنا سعی نکرده است که تنها به مکان بتن و فلز و شیشه و چوب اشاره کند؛ بلکه به خوبی از اثر سنگینی که اتصالاتشان در جلوه‌ی بصری بنا دارند آگاه بوده است. اتصالات دقیق و دیتیل‌های به خوبی طراحی شده‌ی این اثر، در تأیید و ادامه‌ی «نگریستنانگی» آن کار می‌کنند.

تصادم خوش‌اقبال

بسیاری معتقدند بهای این «معماری نگریستنی» سنگین‌تر از حد لازم بوده است. ۴ سالن سینمای ۳۰۰نفره با یک سالن ۳۰نفره‌ی کوچک، خیلی کمتر از توقعی است که از ۱۵۰۰۰ متر زیربنای ساختمان داریم. شاید تمام بازی‌های انحنای فرمی، شفافیت پوسته و تاق زیر ساختمان (که قرار بوده محلی برای بودنِ آدمیان باشد) خیلی بیشتر از اثربخشی‌شان خرج برداشته باشند. نمی‌شد ۲ سالن دیگر به مجموعه اضافه کرد؟ این همه فضای راهرو و کافه و گالری و... براستی لازم بود؟ در اولین نگاه، نگارنده اذعان می‌کند که به هیچ وجه خلاقیت و نبوغی که برای «نگریستنی» کردن هر جزء این بنا صورت گرفته، برای رویدادپذیری و تنوع رفتاری باشندگانش صرف نشده است. اثر عبارت است از چند عملکرد ساده و معمولی (کافه و رستوران و ...) در کنار ۴ سالن سینما. به نظر نمی‌رسد ایده‌ی خاصی برای رویدادهای متنوع‌تر و رفتارهای جالب‌ترِ باشنده در میان باشد؛ گویی تایید می‌کند که «این اثر نگریستنی است».

پس این اثر «نگریستنی» است. چه به آن بنگریم و چه در آن کنش بورزیم، اثر برای نگریستن به آن ساخته شده است. آیا این دلیل کافی است تا آن را به لحاظ کارکرد و کنش رد کنیم یا بی‌اهمیت بدانیم؟ بنایی را داریم در یک زمین محدود، که قرار بوده بدل به مجتمعی فرهنگی شود، کارفرمایان و معمارانش بر «نگریستنی» بودن آن توافق نظر دارند، و در آخرین مراحل طراحی، کارکرد بنا به یک «پردیس سینمایی» بدل می‌شود. به نظر می‌رسد تنها عامل مورد اتفاق طرفین از ابتدا تا انتها، «نگریستنانگی» آن است، ولی تغییر هدف و کارکرد بنا در حین طراحی، باعث شکل‌گیری طرحی بسیار متفاوت از دیگر پردیس‌های سینمایی می‌شود: پردیسی با ۱۵۰۰۰ مترمربع زیربنا که تنها ۴ سالن سینمایی دارد. ولی آیا این بد است؟!

علی‌رغم انتقاد سنگینی که به بُعد اقتصادی این بنا می‌شود، نگارنده پاسخ به سوال را منفی می‌داند. آن چه در این اثر مشاهده می‌شود، حاصل برخورد «نگریستنانگی» با یک «تصادم» است. آشفتگی در تعیین کارکرد بنا، باعث نوعی تعلیق در تعیین عملکرد فضاهای بنا شد و این باعث خلق ترکیب عملکردی خاصی شد که در یک فرآیند عادی و حتی خردمندانه معمولا به دست نمی‌آید. حاصل چنین شرایطی معمولا پیش‌بینی‌ناپذیر است و می‌تواند به شکست کامل یک اثر معماری بیانجامد؛ و به نظر می‌رسد در یک انتخاب طبیعی، روح زمانه به محصول این تصادمِ خاص روی خوش نشان داد: ترکیب فضاهای سینمایی در کنار فضاهای خوش‌باشی و پاتوق‌های نگریستنی، درون مجموعه‌ای که هم از بیرون «نگریستنی» و هم به بیرون «نگرنده» است، دستگاهی جدید از هم‌نشینی عملکردها را پدید آورد. خلق چنین دستگاهی را به سختی می‌توان در سایه‌ی خرد اقتصادی کلاسیک و محافظه‌کار متصور شد. احتمالا باید شکرش را به درگاه تصادم ناشی از «آشفتگی در نهادهای تصمیم‌ساز» و نقش «نگریستنانگی» دانست.

چهره‌ی مهربان اقتصاد

می‌شد در زیربنای ۱۵۰۰۰ مترمربع تعداد بیشتری سالن سینما داشت، ولی احتمالا در آن صورت شاهد چنین دستگاهِ جدیدی از عملکردها در کنار هم نبودیم؛ و سوال بزرگ‌تر این است: آیا در صورت عدم شکل‌گیری این دستگاه جدید از هم‌نشینی عملکردها (و ساخت یک پردیس کلاسیک سینمایی با ۶-۷ سالن سینمایی) می‌شد باز هم چنین اقبالی را – آن هم از جامعه‌ای که رو به خوش‌باشی آورده و از زندگی لذت بیشتری را می‌طلبد- شاهد بود؟ به زعم نگارنده، پردیس سینمایی ملت، پیروزی‌ای است حاصلِ یک تصادم مدیریتی در کنار میل به نگریسته شدن؛ و همین پیروزی پیامی روشن درباره‌ی روح زمانه به ما می‌دهد: مرزهای عملکردی قدیم را پاک کرده، مرزهای جدیدی بچینید. دیگر جبر اقتصاد حکم به استفاده‌ی حداکثری از زیربنا و بستن فضاهای باز و مکعب‌های حجیم نمی‌دهد. طلبِ خوش‌باشی و نگریستنانگی روح زمانه، چهره‌ی زشت سرمایه‌ی کلاسیک را عوض می‌کند و چهره‌ی مهربان اقتصاد در حال ظهور است.



تحریریه معماری آرل
نویسنده : شهاب‌الدین تصدیقی؛ دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات معماری ایران


لینک مستقیم : https://www.arel.ir/fa/News-View-7996.html