نمایشی تاریخی از تکنولوژی برای معماران (قسمت اول: ظهور سیاره میمون‌ها)

تحریریه معماری آرل

تکنولوژی واقعا چیست؟ شاید الان حوصله‌ی فکر کردن به آن را نداشته باشیم. در عوض شاید خواندن یک داستان یا تماشای یک فیلم برایمان لذت بیشتری داشته باشد. برای همین ما هم تصمیم گرفتیم یک جور نمایش تاریخی آماده کنیم که ببینیم تکنولوژی از زمان اولین سنگ‌های تیزشده‌ی میمون‌ها تا آخرین آثار معماران های‌تک چه تغییری کرده و چه ربطی به معمارها و شغل آن‌ها پیدا می‌کند. این نمایش چهار پرده دارد که غیر از این که به لحاظ تاریخی تقریبا پشت سرهم قرار گرفته‌اند، ربط چندانی به هم ندارند و هر جا حوصله‌تان سر رفت می‌توانید بروید قسمت بعدی و آخر فیلم را تماشا کنید. هر پرده راوی‌های خودش را دارد که در آخر هر قسمت سوال‌هایی از ما می‌پرسند و ما هم قرار نیست به آن‌ها جوابی بدهیم.

پرده‌ی اول: ظهور سیاره‌ی میمون‌ها (راویان این پرده آقایان داروین، داوکینز، هراری و جان شِی هستند و تیتر این قسمت را هم جناب پیر بول و استنلی کوبریک با همفکری هم انتخاب کرده‌اند.)

تقریبا چهار و نیم میلیارد سال پیش بود که سر و کله‌ي زمین پیدا شد. زمین از همان اول سیاره‌ی خسته‌ای بود و یک میلیارد سال طول کشید تا زندگی روی آن شروع شود. موجودات مختلف یکی پس از دیگری ظاهر شدند. نزدیک به دو و نیم میلیون سال پیش، موجودی به نام هومو سربرآورد که قرار بود کل سیاره را با چیزهایی که می‌سازد کن فیکون کند. البته بقیه‌ی موجودات هم چیزهایی برای خودشان می‌ساختند؛ کسانی مثل عنکبوت و زنبور و بعضی از پرنده‌ّها خیلی هم در این کار استاد بودند ولی آثارشان در همین حد بود که با آن‌ها شکار یا جفت‌گیری کنند و خلاصه زنده بمانند. برای همین به نظر خیلی از ما آثار آن‌ها شایسته‌ی نام معماری نیست. البته هومو هم دو میلیون سال پیش آثار معماری شاخصی نداشت و مثل امروز خلاق نبود. او هنوز بیشتر عمرش را بالای درخت می‌گذراند. اما شانس با او یار بود.

هومو پنجه‌هایی داشت که با آن‌ها می‌توانست چیزهای دوروبرش را دستش بگیرد و برانداز کند. چشم‌هایش مثل کلاغ و کروکدیل از هم دور نبودند و می‌توانست چیزهای نزدیک به خودش را هم ببیند. خلاصه با این بدن هر کاری می‌توانست بکند و هر کاری هم که نمی‌توانست بکند از چیزهای دور و برش کمک می‌گرفت. مغز هومو کم‌کم قابلیت‌های زیادی برای به‌خاطر سپردن چیزها پیدا کرد و پیشرفت کرد تا آدم شد.

آدمِ چندصد هزار سال پیش اگر نمی‌توانست چیزی را با دستش خرد کند با سنگ که می‌توانست. ابزارها چیزی جدا از بدن آدم نبودند؛ اصلا ادامه‌ی اعضای بدنش بودند که گاهی از آن‌ها استفاده می‌کرد. هر وقت زورِ دست آدم به خرد کردن و قطع‌کردن چیزها نمی‌رسید چکش و تبر مثل یک دست خرد کننده یا برنده کمکش می‌کردند. اما کم‌کم خود ابزارها روی آدم تاثیر گذاشتند. مثلا سنگ‌هایی که حکم اجاق داشتند و با آن‌ها آتش را کنترل می‌کرد و غذایش را گرم می‌کرد، در عرض هزاران سال کلا ریخت و قیافه‌ی آدم را عوض کردند. آرواره‌ها و دندان‌هایش کوچک‌تر شدند؛ چون با پختن غذاها جویدن آن‌ها هم راحت‌تر می‌شد.

تصویر 1- هومو ابزارها را می‌سازد و ابزارها به هومو شکل می‌دهند.

پرده‌ی اول تمام شد. وقتش رسیده که راویان این قسمت سوال‌هایشان را از ما بپرسند. ابزارهای امروز ما، مثل موس و لپ‌تاپی که با آن طرح‌های خشگلمان را می‌کشیم،‌ اشیایی به کلی جدا از بدن‌هایمان هستند یا می‌توانند جزئی از بدنمان باشند و به آن کمک کنند؟ ابزارها از خودشان زوری ندارند و تابع اراده‌ی ما هستند یا این‌که خیلی هم قدرتمنداند و به کارها و حتی بدن ما شکل می‌دهند؟ (مثلا موقع طراحی، تصمیمی مثل انتخاب قلم راپید به‌ جای کامپیوتر، روی ما و محصول طراحی‌مان چه تاثیراتی می‌گذارد؟)
 

پرده‌ی دوم: ساختنِ شاعرانه (راوی اصلی این پرده جناب هایدگر است و عبدالکریم سروش و سیدحسین نصر هم در آخر حرف‌ خودشان را می‌زنند)

تمدن‌های بشری تازه چند هزار سال است که شروع شده‌اند و در برابر آن‌ چند میلیون سال قسمت قبل، مثل یک چشم به‌هم زدن بر زمین گذشته‌‌اند. بعضی اشیایی که از گذشته‌ی تمدن‌های مختلف باقی مانده‌اند؛ مثل کوزه‌ها، پنجره‌ها یا حتی قفل‌های در؛ در عین هوشمندی به طرز عجیبی زیبا و ساده به نظر می‌رسند. فکر کنید آسیاب‌های بادی قدیمی سیستان را که حالا بعضی‌ها بهشان آسباد می‌گویند؛ برای یک عکس یادگاری بگذاریم کنار توربین‌های آبی که امروز پشت سدها می‌سازیم. شاید هر جزئی از توربین بعد از فرایندهای پیچیده‌ی صنعتی و کلی زحمت مهندسی ساخته شده باشد و هر قسمت کوچک آن متخصص خودش را داشته باشد؛ اما آسیاب‌های قدیمی هم ابتکارهای خودشان را دارند. مثلا آسیاب آبی کوشک نو در یزد جایی قرار گرفته که قنات‌های زارچ و صدری و اله‌آباد از بالای هم می‌گذرند. یزدی‌ها از این اختلاف ارتفاع آب، برای چرخاندن سنگ آسیاب کمک گرفته‌اند. انصافا هوشمندانه است. همین مقایسه را می‌توان بین ساختمان‌ّهای سنتی و مدرن هم انجام داد.

تصویر 2- آسیاب‌های بادی سیستان در کنار توربین‌های آبی مدرن
 
چیزی که این ساخته‌های قدیمی دست بشر را متفاوت می‌کند این است که انگار آن‌ها صرفا ابزارهایی برای برآوردن یک هدف مشخص نبودند. همزمان هنرمندانه و شاعرانه هم می‌شدند. اصلا به طرز عجیبی در زبان‌های مختلف برای هنر و صنعت واژه‌های جداگانه‌ای وجود نداشت و یک‌ چیز نامیده‌ می‌شدند. از طرف دیگر ساخته‌های قدیمی جزئی از طبیعت بودند و قرار نبود آن را تسخیر کنند. وقتی آبی جریان‌ نداشت؛ خب آسیاب‌ها هم حرکت نمی‌کردند. یعنی آب برای چرخاندن پره‌های آن‌ها انبار نمی‌شد. کلا خبری از انبار کردن، لوله‌کشی یا سیم‌کشی نبود. کسانی مثل نصر و سروش می‌گویند ساخته‌های قدیمی و امروزی بشر با هم فرق دارد چون آدم‌های امروز با آدم‌ّهای گذشته از نظر میزان قناعت و ارتباط‌های قدسی و فطری‌شان متفاوت هستند. بگذریم.

تصویر 3- شاعرانگی و سادگی در بعضی ساخته‌های قدیمی - تمدن یونان باستان


پرده‌ی دوم هم تمام شد. وقت پرسیدن سوال‌هاست. آیا ساختن چیزها کاری صرفا تکنیکی است یا این‌که می‌تواند (و اصلا باید) همزمان اندیشمندانه و هنرمندانه باشد؟ ما معمارها امروز چطور می‌توانیم ساختمان‌هایی طراحی کنیم و بسازیم که صرفا برای برآوردن یک‌سری هدف مشخص ساخته‌نشده باشند و ظرفیت‌های بیشتری داشته باشند؟ چطوری باید از ابزارهای تکنولوژی استفاده کنیم که شاعرانگی و زیبایی آثار ما را کم نکنند (یا حتی بیشتر کنند)؟

پرده‌ی سوم: گِشتِل زاده می‌شود (راوی‌های این پرده یان هکینگ،‌ جورج باسالا، جان زیمن و مارکس هستند و نام‌گذاری آن‌ هم کار آقای هایدگر است.)

کمی در تاریخ جلوتر برویم. ابزارهای بشر مثل موجودات زنده تکامل پیدا کردند. لوازم و ابزارهای آشپزی، پزشکی و سلاح‌های جنگی؛ مرتب بهتر و بیشتر شدند. آن‌هایی که کارایی کمتری داشتند دیگر ساخته نشدند. سرعت رشد و تکامل ابزارها همیشه و همه‌جا یکسان نبود و سرزمین‌های مختلف با کمی اختلاف زمانی از تکنولوژی یکدیگر تاثیر می‌گرفتند. مثلا ادعایی هست که می‌گوید برونلسکی، معمار گنبد سانتاماریا دل‌فیوره از تکنولوژی گنبد سلطانیه الهام گرفته بود. اما در چند قرن گذشته روحیه‌ی جدیدی شکل گرفت. روحیه‌ای که دنیا را مثل انبار منابع و مصالح می‌دید و می‌خواست آن‌ها را تصاحب کند. ابزارهایی مثل کشتی‌های چند بادبانه؛ ساعت‌های عقربه‌ای، توپ و نقشه‌هایی که با مختصات دکارتی ترسیم می‌شدند؛ دید تازه‌ای به صاحبانشان می‌داد. شاه‌های اسپانیا سرزمین‌هایی می‌خواستند که آفتاب هیچ‌وقت در آن‌ها غروب نکند و فرانسوی‌های می‌گفتند رود سن از وسط دنیا می‌گذرد.

تصویر 4- روحیه‌ی جدید تکنولوژی - سمت راست کلیسای سانتا ماریا دل‌فیوره اثر برونلسکی و سمت چپ بازنمایی کشتی سه ‌بادبانه‌ سانتا ماریا و کریستوف ‌کلمپ را سوار بر آن نشان می‌دهند.


پیشرفت‌های صنعتی، مثل ماشین بخار، در انگلستان و بعد فرانسه شتاب بیشتری گرفت و به صاحبانشان قدرت و امتیاز بیشتری می‌داد. صاحبان سرمایه یا همان بورژواها؛ حالا صاحبان صنایع بودند. کارخانه‌ها متولد شدند و چون فکر و نقشه‌ی چندانی برایشان وجود نداشت شهرهایی مثل لندن را کثیف و بدبو می‌کردند. کودکان زیادی به جای این‌که به مدرسه بروند حالا در کارخانه‌ به کارهای سنگین مشغول می‌شدند. کارگرها هم که قبلا مزد هنر خودشان را می‌گرفتند، حالا مجبور بودند با دستمزد کم کارهای کوچکی را در یک کارخانه به عهده بگیرند؛ چون کار اصلی را ماشین انجام می‌داد. بی‌راه نبود اگر ماشین و تکنولوژی را مسبب مشکلات خودشان بدانند. در این شرایط بود که در ابتدای قرن نوزدهم، لادایت‌ها یکی از اولین جنبش‌های کارگری را شکل دادند. آن‌ها که کارگران صنایع نساجی بودند و به قول جناب مارکس دیگر چاره‌ای برایشان نمانده بود؛ روزی به ماشین‌ها حمله‌ور شدند و آن‌ها را خرد و خمیر کردند. سرنوشت آن‌ها تبعید یا اعدام با چوبه‌ی دار بود. در این اوضاع اروپا؛ دو نگاه متقابل نسبت به تکنولوژی داشت شکل می‌گرفت.

یک طرف رمانتیک‌هایی بودند که نگران خرابی‌های جدید تکنولوژی شده بودند. ویکتورهوگو داستان کودکان و «بینوایان» را در شهرهای جدید روایت می‌کرد و تولستوی داستان «آنا کارنینا»ها و کشاورزانی که به دور از آشوب تکنولوژی شهرها کار خودشان را می‌کردند. معمارانی مثل جان راسکین و ویلیام موریس هم شیفته‌ی سادگی زندگی روستایی شده بودند. آقای موریس هیچ‌جوره زیر بار صنعت مدرن نمی‌رفت و حتی لباس‌های همسرش را هم خودش می‌دوخت. در طرف دیگر ماجرا معمار-مهندس‌هایی مثل گوستاو ایفل بودند که برج ایفل و مجسمه‌ی آزادی را طراحی کرد. آدم‌هایی مثل ویلیام استرات، بنجامین بیکر، ولادمیر شوخوف، فرانسوا هنبیک و خیلی‌های دیگر با آغوش باز از تکنولوژی استقبال می‌کردند. شاید ما خیلی آن‌ها را نشناسیم ولی چیزهایی مثل پیش‌ساخته‌سازی، بتن مسلح و پل‌های فولادی را مدیون آن‌ها هستیم.

تصویر 5- واکنش‌هایی نسبت به تکنولوژی قرن نوزدهم - سمت چپ برج ایفل را در زمان ساخته‌شدنش نشان می‌دهد؛ تصویر میانی پلکان هتل تاسل و تصویر سمت راست؛ بافت پارچه‌ای است به اسم دزد توت‌فرنگی که ویلیام موریس آن را طراحی کرده است.


با این اوصاف به نظر شما به آغوش کشیدن تکنولوژی یا فراموش کردن آن چه توفیری می‌کند؟ این قسمت داستان کوتاهی از چندصدهزار سال پیشرفت تکنولوژی بشری را دنبال کردیم. در قسمت بعدی می‌خواهیم ببینیم دعوا بر سر تکنولوژی به کجا رسید و چه به سر معمارهایی آمد که شیفته‌ی تکنولوژی‌های جدید شدند یا کلا آن را کنار گذاشتند. در ادامه اتفاق‌های عجیب و پی‌درپی قرن بیستم و تاثیر آن‌ها را بر معماری دنبال می‌کنیم.
این داستان ادامه دارد...

تحریریه معماری آرل
نویسنده : محمد نورانی

لینک مستقیم : https://www.arel.ir/fa/News-View-7854.html