فاطمی بیا!!

تحریریه معماری آرل

«فاطمی بیا!» شبیه چیزی نیست که باید یک شعار خیابانی بعد از کودتای ۲۸ مرداد باشد؟ یا شبیه فریاد شعبان جعفری برای طلبیدن فاطمی به مصاف زمانی که برای ترور سازمان دهی شده می رفت؟ یا شبیه اظهار مطالبه و خواستی برای آمدن «فاطمی» ؟
«فاطمی بیا!» اما جملۀ پرکاربرد رانندگان تاکسی برای جلب مشتری به مقصد خیابان فاطمی است. وجه تسمیۀ خیابان فاطمی به نام دکتر حسین فاطمی، سیاست مدار و وزیر امور خارجه در دولت محمد مصدق برمی گردد. با اینکه هدف از نام گذاری خیابان ها به نام خاص افراد یا وقایع، نوعی به یادآوری و زنده نگه داشتن خاطرۀ آن افراد است، امروز نام خیابان «فاطمی» به هیچ وجه نمایندۀ وجه تسمیه اش نیست.
خیابان فاطمی که از خیابان های شناخته شدۀ پایتخت ایران است، در حالی نام دکتر حسین فاطمی را یدک می کشد که بسیاری از مخاطبان آن، حتی این «دکتر حسین فاطمی» را نمی شناسند. حالا حتی اگر بر اثر استمرار خواست ملت و مداومت در دعوت از او، یک بار هم فاطمی بیاید، کسی متوجه نمی شود که بالاخره این «فاطمی بیا!»ها جواب داده و فاطمی اینجاست. تاکسی ها یکی یکی پر می شوند و به «فاطمی» می روند و حسین دلشکسته از اهل کوفه برمی گردد.

نمونه های قلب معانی اسامی ای که بر خیابان های مختلف گذاشته می شود بسیار (بسیار بسیار) زیاد است. سرمیرزاکوچک خان، سر بریدۀ میرزا کوچک خان جنگلی در پشت جنگل های آلالۀ ماسال نیست. تقاطع دو خیابان جمهوری و میرزا کوچک خان در تهران است. البته همین ترکیب در بسیاری از شهرها و روستاهای دیگر ایران نیز تکرار شده است و «سر میرزا کوچک خان» هر کجا به مکان و تقاطعی اشاره دارد. هربار با آدرسی که سر میرزا کوچک خان باشد، رو به رو می شوم یا قرار ملاقاتی سر میرزا کوچک خان دارم، سر بریدۀ میرزا را تصور می کنم که انگار حالا کمی هم خنده اش گرفته است. اگر یک دست هم داشت و یک زانو، که موقع خندیدن و تکان دادن سر با دست روی زانو بزند، تصویر کامل بود. اما تصویر ناقص سری که خنده اش گرفته با یک پلک افتاده و موهای جنگلی، از پیش چشمم کنار نمی رود.

«آیت الله طالقانی»، انقلابی سیگاری سفید، در شهر امروز به یک «واژه» بدل شده که ۴ حرف کشیده و یک چهرۀ منظم دارد؛ «طالقانی» و البته تقاطع هایی با ولی عصر، مفتح، نجات اللهی، قرنی، حافظ، ملک الشعرای بهار، وصال شیرازی و شریعتی دارد. تقاطع هایی که او را از این همه تنهایی درآورد و گاهی با این معاصران و پیشینیان و آیندگان خود دستی بدهد و مصافحه ای بکند. حالا که کمتر کسی به جز واژۀ چهارالفۀ «طالقانی»، خطبه ها و نمازجمعه ها، موافقت ها و مخالفت های اورا هنگام عبور از این خیابان به یاد می آورد، باز همین تقاطع ها، روزنۀ امیدند.
نه هیچ کدام از خطبه ها و نمازجمعه های سال ۵۷، نه خاطرات زندان، نه رأفتی که ساکنان بدکارۀ شهرنو را «مصون از هرگونه تعرضی» می دانست و نه حتی تصویری که «عباس عطار» از روحانی ای گرفت که دست راستش نمای سینه را قطع کرده بود و دست چپ زیر دست راست پنهان بود در این «طالقانی» به یاد نمی آید.

اولین بار که مواجهۀ مستقیم و شخصی با این قلب معانی داشتم، اولین حضور در تقاطع باکری و آبشناسان در غرب تهران بود. مهدی باکری را تنها به اسم و حسن آبشناسان را اصلاً نمی شناختم. اما از نام این دو بزرگراه استفاده کرده بودم یا دست کم در آدرس ها و گفتگوها، خوانده یا شنیده بودم و این دو نام را به عنوان دو خیابان  و نه دو فرد، به رسمیت می شناختم. به هرحال خوشحالم که دست کم توانستم نسبتی غیرعقلی میان این دو نام خیابان برقرار کنم وقتی به دنبال جستجوی شخصیت حقیقی این دو نام برآمدم؛ تقاطع غیرهم سطح آبشناسان و باکری که یکی در آسمان و دیگری کف اروند تمام شد.
اسامی خیابان ها که با هدف حفظ نام، خاطره و یاد افراد گذاشته می شوند گاهی در دراز مدت به تغییر جایگاه آن نام به خصوص منجر می شوند. تکرار استعمال این واژه ها به عنوان نام خیابان، معنای اولیه و اصلی را گاهی مخدوش می کند. در صحنۀ پایانی فیلم «ایران سرای من است» ساختۀ پرویز کیمیاوی، مولوی و حافظ و سعدی بر روی صندلی عقب یک تاکسی نشسته اند و مسافران از بیرون به نوبت نام این شعرا را به عنوان مقاصد خود از داخل پنجرۀ ماشین صدا می کنند و واکنش تأیید و گاهی نفی این افراد را می گیرند.
فاطمی، طالقانی، میرزا کوچک خان، آبشناسان، باکری، سعدی، حافظ، مولوی و هر خیابانی که به نام شخصی نام گذاری شده، از اسمی خاص به اسم خاص دیگری تغییر معنا یافته است. اسم خاصی که متعلق به یک فرد بوده اما امروز مفهوم تقاطع، راسته، چهارراه و یا میدانی را در ذهن شهروندان حمل می کند. اسم خاص واحدی با دو معنای ضمنی!

تحریریه معماری آرل
در شهر چه می بینیم (۳)
نویسنده : سیده شیرین حجازی



لینک مستقیم : https://www.arel.ir/fa/News-View-7676.html