دوشنبه های هنرهای تجسمی: سیراک ملکنیان از مارکو گریگوریان چه می گوید؟

تحریریه معماری آرل
سیراک ملکنیان در کردان و نزدیک تهران زاده شد. از هنرمندان ارمنی ایرنی تباری بود که همراه بسیاری از نقاشان و مجسمه سازان ارمنی نوگرا، موجب رونق بی ینال های پنج گانه تهران شدند؛ اگرچه پیش از آن در سال 36 دو نمایشگاه از آثار او برگزار شده بود و منتقد نقش و نگار درباره نمایشگاه زمستانه وی در گالری استتیک چنین می نویسد: " آثارش دارای روح اجتماعی قوی است، سبک کار او تصویری (فیگراتیف) و متمایل به تجرید (آبستره) است. در آثار اخیر این نقاش تمایل به تجرید قوت بیشتری یافته بود.". در ادامه گفت و گویی با این هنرمند ارمنی در ارتباط با هنرش و مارکو گریگوریان را خواهیم خواند.

- شما و مارکو گریگوریان، از بنیانگذاران «گروه آزاد نقاشان و مجسمه‌سازان» بودید…
بنیانگذار این گروه مارکو بود.
- آشنایی شما با او مربوط به چه زمانی است؟
آشنایی ما به هزار سال پیش برمی گردد. (با خنده). حدود ۱۳ سالم بود. بعد از دبیرستان به انجمن فرهنگی «نشاکوئیت» (در زبان ارمنی به معنای سرهنگ است) رفتم. مارکو آن زمان افسر وظیفه بود. ما گروه  داشتیم که جمعه ها از طبیعت نقاشی می‌کردیم. آشنایی ما به همان دوره بر می گردد  اما به مرور این رابطه قوی شد تا جایی که وقتی مارکو به ایتالیا رفت، حداقل ماهی یک بار بریده روزنامه‌های فرهنگی را برای من می‌فرستاد. یعنی حدود پنج سال من را در جریان هنر معاصر جهان  و اروپا قرار می‌داد. وقتی به ایران برگشت تشویقم کرد و گفت به آکادمی برو. آن زمان نقاشان تحت تاثیر امپرسیونیست‌های فرانسه بودند و مارکو گری گوریان به خاطر تحصیل در ایتالیا  تحت تاثیر اکسپرسیونیست‌ها  قرار گرفت و  یکی از اولین کسانی بودند که اکسپرسیونیست را به ایران آورد…
قبل از مارکو،«جوادی‌پور» و «کاظمی» امپرسیونیسم را به ایران آوردند. «حسین کاظمی» نقاش امپرسیونیست خوبی بود ولی مارکو، هنر معاصر اروپا را که خیلی پیشرفته‌تر بود به ایران آورد. مارکو بسیار کوشا و اجتماعی بود، درست برخلاف من که خیلی اجتماعی نیستم. مارکو همیشه مطرح بود. یک انسان بسیار با تحرک و خیلی دوست‌داشتنی و خوشرو و خوش برخورد بود. کار اجتماعی را دوست داشت، یعنی هنر را اجتماعی می‌کرد.

- به خاطر همین اجتماعی بودن هم بود که این همه کار کردند؛ از برپایی گالری «استتیک» تا «بی‌ینال آزاد» و نقشی که در تاسیس  موزه هنرهای معاصر داشتند…
بله، بسیار فعالیت اجتماعی داشت، در حالی که من و دوستانم مقداری گوشه‌گیر بودیم  و کمتر فعالیت اجتماعی و هنری را دنبال می‌کردیم؛ او همیشه مشوق بچه‌ها بود. مارکو بنیانگذار بی‌ینال و بنیانگذار اولین گالری مهم ایران یعنی گالری«استتیک» بود که به نظرم به سال‌های ۱۹۵۳ برمی‌گردد. گاهی درکلاس های گالری استتیک من عهده‌دار تدریس بودم. نقاشان خوبِ آن زمان در کلاس های مارکو از مدل زنده استفاده می‌‌کردند.
- قبل از سفر او به ایتالیا، یعنی دوران ۱۳، ۱۴ سالگی شما چه نقاشی‌هایی می‌کشیدید؟ یعنی آن روند چطور به سمتی رفت که حاصل آن کارهای مدرن آقای گریگوریان، شما و خیلی‌های دیگری شد که همراه شما بودند؟
من در ۱۴ سالگی نمایشگاه خصوصی پرتره داشتم. در ۱۷ سالگی جزو نقاشان مطرح آن زمان در ایران بودم و کارهایم در مجله «وکس» و «پیام نو» چاپ می‌شد. از رئالیس به سمت اکسپرسیونیسم رفته بودم.  وقتی جایزه بی‌ینال را گرفتم ـ که بزرگ‌ترین و بالاترین جایزه سلطنتی بود ـ  مارکو مرا تشویق کرد تا به ایتالیا بروم. در ایتالیا  به آکادمی رفتم ولی چون از درهای بسته خوشم نمی‌آمد، از آنجا بیرون آمدم. مارکو علت را از من پرسید و من گفتم: از موزه‌ها و دیدن مردم بیشتر می‌آموزم تا درهای بسته یک اتاق. ما در ایتالیا خاطرات زیادی با هم داشتیم.  دوستی ما خیلی خیلی عمیق و در حد برادری بود، آنقدر به هم نزدیک بودیم که مارکو ساقدوش ازدواجم بود و بعد هم پدرخوانده فرزندانم شد. البته خاطرات بدی هم داریم؛ وقتی دخترش «سابرینا» فوت کرد، من و همسرم در زمستان بسیار سخت آمریکای شمالی برای خاکسپاری دخترش شبانه حرکت کردیم تا صبح آنجا باشیم.
-یکی از ویژگی های گریگوریان چند وجهی بودنش است؛ از  نقاشی تا مجسمه سازی، قالیبافی و بازیگری…
در مورد هنرپیشه شدنش اصلاً موافق نیستم. در قالیبافی با هم تا دیروقت کار می‌کردیم و بعضی نقش‌ها را من طراحی می‌کردم. در ضمن مهم‌ترین کار ایشان کشف «قوللر» و «مدبر» بود.

-بله، نقاشان قهوه‌خانه. خاطره پیدا کردن قوللر و مدبر را تعریف می کنید؟
مارکو از من خواهش می‌کرد که با هم به جنوب شهر برویم. در آن شرایط بسیار بسیار غم‌انگیز به محله های بدنام می‌رفتیم ونقاشی‌های قوللرومدبر را می‌خریدیم، چون پاتوقشان قهوه‌‌خانه‌های اطراف آنجا بود و حتی گاهی در مقابل دریافت غذا نقاشی می‌کشیدند. یادم می آید یک روز در سال ۶۲ سرزده به گالری مارکو رفتم و به من گفت می‌توانی پرتره این دو نفر را بکشی؟ گفتم بله. و دو  پرتره از قوللر و مدبر را در عرض نیم ساعت کشیدم. موزه ایروان این دو پرتره را از من خواستند، اما آنها را نفروختم، چون کارهای بسیار ارزنده ای هستند. مارکو گاهی افراد نخبه را به آتلیه می‌آورد و می‌گفت پرتره اینها را بکش. خودش نقاش پرقدرتی بود، البته بعدا به سمت نقاشی پاپ‌آرت رفت که همان کارهای گلی و… است.
-با وجود دوستی عمیقی که داشتید، از نظر نگاه هنری خیلی متفاوت بودید…
مارکو بیشتر دنبال موضوع بود، برعکس من  که به کلی درونگرا هستم. هیچ موضوع خاصی نظر من را جلب نمی‌کند، کارهایم مربوط به موضوعات ماوراء طبیعت است. شعرا با موضوع خاصی سروکار ندارند، الهامات بیشماری به ذهنشان می‌آید و در ضمیر ناخودآگاه شعر می سُرایند. مثلا میکل آنژ و لئوناردو و رافائلو تابع کلیسا بودند، درست است که کارشان نقاشی بود، اما به عقیده من هنرشان خصوصی نبود.

-نظر شما در مورد مجموعه «آشوویتس» و نگاه ایشان به  اتفاقی که برای یهودیان افتاده بود چیست؟
آن کار حدود ۳۷ متر و بسیار عظیم بود. من برای بروشور آن مجموعه یک صفحه نقاشی کشیدم که در کتابشان هم چاپ شده است. البته نه اینکه ایشان دوست من باشد بگویم، کار آشویتس قوی بود، اما با موضوع کار خیلی موافق نیستم.
-چرا؟
چون من اصولا با مواردی که به اتفاقات سیاسی مربوط است کار نمی‌کنم. به نظرم ایشان تحت تاثیر قرار گرفته و این کار را انجام داده بود. از لحاظ هنری کار بسیار قویی ای بود، اما از نظر فکری با من جور نبود.
-با توجه به اینکه از نظر ذهنی با هم متفاوت بودید، آیا در این باره بحث هم می‌کردید؟
مسلم است. گاهی با نقاشان دیگر هم بحث می‌کردیم. مارکو خیلی اجتماعی بودند و این نقاشی هم مربوط به یک واقعه سیاسی دیگر بود؛ من معتقدم اگر مارکو «آشویتس» را با چشم خودش ندیده درست نیست که در موردش نظر بدهد.
-با توجه به تمام اختلاف نظرهایی که با هم داشتید، از جنبه هنری در مورد کارهایتان چه نظری داشت؟
فرض کنید اگر می‌خواست چهره کسی را بسازد به من رجوع می‌کرد.
-به این خاطر که در پرتره، شما را قبول داشت؟
خیلی زیاد. احترام خاصی برای من قائل بود و من هم برای کار ایشان احترام قائل بودم،در حالی که شیوه کارمان ربطی به هم نداشت.
از خاطرات دوران دوستی‌تان یک خاطره خاص دارید که او را با آن خاطره به یاد بیاورید؟
خاطراتم از مارکو آنقدر زیاد است که نمی‌دانم کدام را بگویم. زیباترین خاطره این است که بعد از پنج سال دوری یک روز در آتلیه بودم و در باز شد دیدم مارکو وارد شد. به من گفت: فکر می‌کردم وقتی بیایم یک مرد رشید می‌بینم (با خنده) چون وقتی مارکو از ایران رفت سن من خیلی کم بود و او تصورمی کرد من دراین مدت خیلی بزرگ شده ام! از آن زمان به من گفت : بیا با هم شروع به کار کنیم. تقریباً صبح تا شب با هم کار می‌کردیم تا وقتی که ازدواج کرد.
-گریگوریان در بی‌ینال ونیز هم فعالیت داشت و اولین نقاشان مدرن  را  به این بی‌ینال معرفی کردند…
آن زمان دوستانی که جوایزی گرفته بودند: شیبانی، تناولی، سپهری، اویسی و… بودند. ۱۶ نقاش به بی‌ینال ونیز معرفی شدند.
-کارهای شما هم جزو آنها بود؟
بله، چون برنده جایزه سلطنتی شده بود، در بی‌ینال یک غرفه به کارهای من اختصاص داده شد.

-به نظرم  گریگوریان  اولین کسی بود که هنر مفهومی و کانسپچوال آرت را در ایران اجرا کرد، چند سال است که تب کانسپچوال آرت همه را گرفته و نمایشگاهای متعدد مفهومی برگزار می‌شود، در صورتی که او این کارها را ۵۰ سال قبل انجام داده بود؛ مثل پرفرمنس صندلی شکسته و اسلایدهایی که پشت آن پخش می‌شد…
جریانی مانند موسیقی را در نظربگیرید؛ زمانی که بیتل‌ها در لندن در اوج بودند، جوانان سایر کشورها هم از آنها پیروی می‌کردند و این طبیعی است، باید با زمان همگام بود. بعضی‌ها پاپ آرت را دنبال کردند، بعضی‌ها هنر چیدمان را، بعضی هنر را با ایستادن در خیابان و اینکه چند نفر آنها را نگاه کنند دنبال کردند. نمی‌توانم بگویم با این هنرها مخالف هستم اما من برای خودم شیوه خاصی دارم که با آن شیوه زندگی می‌کنم و به آن عشق می‌ورزم و سراغ خیلی کارهای دیگر نمی‌روم.
-آن زمان نقاشان نوگرای دیگری هم بودند ولی هیچکدام به دنبال  هنرهای مفهومی نرفتند …
این مربوط به سفرهای ممتد مارکو به آمریکا و آشنایی اش با هنر روز آنجا بود. ایشان تحت تاثیر هنر روز بود. من در کشوری پیشرفته به نام کانادا و در شهری مترقی مانند تورنتو ساکن هستم اما کاری با رویدادهایی که مربوط به زندگی من نیست ندارم. من کاری ندارم که یک نفر از خیابان می‌رود و فریاد می‌زند و می‌خواهد جلب توجه کند و به نظرش این هنر است. من در خلوت خودم با کارهایم عشق می‌ورزم. اما اینکه بخواهم به ایران بیایم و بخواهم برای جوانان ازاتفاقات اینجا تعریف کنم و آن اتفاقات را پیاده کنم فرق می‌کند با اینکه کار من چیست.

دیگر آثار سیراک ملکنیان:







تحریریه معماری آرل
منابع: sirakart
pellemag
نشریه حرفه هنرمند شماره 48
Arel

لینک مستقیم : https://www.arel.ir/fa/News-View-6382.html