صد میدان: صد قصه از میدانهای صدگانه نارمک


شاید هیچ رسانه ای به اندازه داستان نتواند شهر را در خود ثبت و ضبط کند. بیهوده نیست که می گویند لندن چارلز دیکنز یا پاریس بالزاک هیچ گاه از بین نمی روند و کار را تا آنجا پیش برده اند که گفته اند حتی اگر این شــهرها خراب شــوند می توان با این داستان ها آنها را از نو ساخت. در تاریخ شهرنشینی ما اگر آن را به معنای امروز در نظر بگیریم، حقیقت آن است که تالش هایی که در سال های اولیه داستان نویسی به معنای مدرن آن انجام شد، ربط و پیوند بسیار بیشــتری با شهر و مسائل آن داشت. اما مشخص نیست چرا طی سالیان اخیر ستاره بخت شهر در رمان ها و داستان های ما افول کرده است. همراه آرل باشید...

داســتان های احمد آقای طالبوف، بوف کور هدایت، یکی بود یکی نبود جمال زاده را اگر نگاهی اجمالی هم بیندازیم گواهی بر این ادعا هستند. جدا از مسئله پیشین، حقیقت آن است که باید نویسندگانی باشند که به این شهر علاقه داشته باشند و نیز باید محله هایی باشند که علاقه و دلبستگی به آنها ممکن باشد. خب اگر از این زاویه نگاه کنیم، احتمالا نارمک جزو معدود محله های تهران است که دل هر داستان نویسی غنج می رود آن صد محله با درخت های قد کشیده و میدان های تودرتو را دست مایه داستان سازی هایش کند. نارمک در تهران از این حیث خاص و متمایز است. نام کتاب، صد میدان است که یادآور کتاب صدمیدان معروف نوشــته خواجه عبداالله انصاری است و این طنازی اول نویسنده است. قطع جیبی کتاب درخور محتوای آن است. احتمالا حدس زدنی است که این کتاب را باید شهروندان در پارک ها و محله ها، نشسته روی نیمکتی بخوانند؛ اما خود داستان ها، مجموعه ای است صدتایی که میدان های نارمک در آن به شکلهای مختلف حضور دارند. دقیق که باشیم درمی‌یابیم که این داستانها بی حضور این میدان ها مجال بروز نداشته اند و نویسنده هم دست روی رویدادها و داستانهایی گذاشته است که خاص چنین فضاهایی است و امکان بروز آنها تنها در این محیط ها وجود دارد.

به هر صورت، صد میدان از دو جهت اتفاق مبارکی است: داستان ها در دل همین شــهر اتفاق می افتند و به نوعی با نگاشت شهری گره خورده اند؛ از این جهت شاید بتوان امیدوار بود که چنین نمونه های خوبی، اعتماد ازدست رفته نویسندگان جوان امروزی را که از نام بردن از فضاهای شهری یا حتی انتخاب فضاهای زندگی ایرانی برای داستان هایشان هراس دارند ، قدری بازیابی کنند. دیگر آنکه قلم کریم مسیحی با رنگ خیال و واقعیت درمی آمیزد و شهر و خیال را به هم می دوزد و از دل آن شهر واقعی، شهری خیالی را بیرون میکشد؛ شهری که شاید در پس این شهر واقعی، هرکسی ندیده باشد.

شما هم اگر این کتاب زیبا را خوانده اید، تجربه خود را بیان کنید.

تحریریه معماری آرل
گرداورنده: مسعود فلاح
منبع : فصلنامه همشهری معماری

لینک مستقیم : https://www.arel.ir/fa/News-View-3678.html