بازنمایی هویت های پست مدرن در فضاهای مسکونی شهر با تاکید بر شهر های ایران (1)


برای اینکه شهر بتواند خود را در فضا مشخص کرده و قابلیت خوانایی پیدا کند، می باید نظام های نشانه شناختی را با نظام هایی دیگر از شکل ها و معماری و شهرسازی ترکیب کند. شهرهای کنونی ما به رغم هویت های دیرینه بسیاری از آنها که در فضا و معماریشان تبلور یافته، سالهاست که به سوی نوعی بی شکلی می روند و صورت بروز بیرونی آنها بیش از هر چیز در یک معماری و شهرسازی بی هویت و در عین حال سودجویانه نمود پیدا کرده است.

در این مقاله که اشاره به حوزه شهری از نگاه پست مدرنیسم دارد، تلاش شده تا با انجام مطالعات اسنادی و تطبیق آن با شرایط کنونی جامعه ایران به چگونگی بازنمایی هویت های پست مدرن در فضاهای مسکونی شهر پرداخته شود. لذا در این بررسی نوعی سیر تاریخی تغییرات هویت، شهر، خانه و مسکن در طول زمان مورد توجه قرار گرفته است.


در بخش انتهایی نیز به این مساله پرداخته شده که تاثیرات متقابل بین انسان و محیط به چه صورت در فضاهای مسکونی ظهور می یابد و منجر به شکل گیری هویت ها می شود.

کلید واژگان: پست مدرنیسم، شهر، فضا، مسکن، هویت


مقدمه وطرح مساله:

بین هر موجود زنده و محیط پیرامون او روابطی وجود دارد که بیشتر جنبه اکتسابی و نه غریزی آن مورد نظر است. به این معنا انسان بایستی در ارتباط با محیط خود مفهوم اشیاء را یاد بگیرد. به مرور زمان و با افزایش تجربیات بواسطه شکل گیری شبکه عظیمی از اطلاعات در ذهن، ما قادر به شناخت بسیاری از اشیاء می شویم و این شناخت به ما قدرت کنترل محیط خود را می دهد، حتی بدون آنکه در هر لحظه همه چیز مستقیما در معرض ادراک ما باشند.

در تصورات ما هر شیء همیشه در ارتباط با محیطی خاص مطرح است. مثلا یک کتاب را همیشه بر روی پرده خاطرات فرد در یک کتابخانه یا روی یک میز می بینیم و نه در یک وان پر از آب یا در یک یخچال.


معماری در شهر هم نه تنها در واقعیت متصل به محیط است، بلکه حتی در دنیای خاطرات ما نیز چنین است. به این ترتیب روشن می شود که نقش محیط در ادراک معماری و فضاهای مرتبط با آن اجتناب ناپذیر است. (گروتر،1386 : 130)

در معماری، دخالت دادن فضا یکی از بنیادی ترین عناصر تحلیل و تحول جامعه است. انسان غالبا با فضا به صورت فعالانه برخورد کرده و همواره با آن در داد و ستد اطلاعات است. در این راستا فضا زمانی برای ما دارای هویت خواهد بود که از طرفی بتوانیم آن را موجودی مستقل و عینی تلقی کنیم و از طرف دیگر خود نیز به عنوان موجودی عینی در آن فعالیت و رفتار نموده و بالاخره بتوانیم ذهنیات ناشی از ادراک آن را با ذهنیات خود تطبیق دهیم. در چنین حالاتی انسان حتی نسبت به یک شیء یا فضا احساس ((این همانی)) می کند و آن را قسمتی از ((من)) خود یا ((ما)) ی جمع می پندارد. (پاکزاد، 1375 : 104-102)

پس، انسانها با زندگی در فضا رابطه ای پیوسته و متقابل با آن برقرار می کنند : از آن تغذیه می شوند و آن را تغذیه می کنند. از آن تغییر پذیرفته و آن را تغییر می دهند. در آن فضا حرکت می کنند و با این حرکت خود، در آن فضا معنا می آفرینند. اجزای فضا را به نشانه های معناداری برای خود تبدیل می کنند و یا نشانه هایی از بیرون برفضا می افزایند. (فکوهی، 1383: 236)


در نتیجه هویت مکانی بخشی از زیر ساخت هویت فردی انسان و حاصل شناخت های عمومی او درباره جهان فیزیکی است که انسان در آن زندگی می کند. پروشانسکی نیز به اهمیت رابطه متعادل بین هویت مکانی فرد و ویژگی های محیط بیرونی تاکید می کند. (بهزادفر، 1386 : 65)

باید توجه داشت که تقابل درون/ برون به مثابه ساختاری برای بیان شهری، لزوما تقابلی جهان شمول و غیر قابل انعطاف به حساب نمی آید و شهرها می توانند به صورت هایی بی شمار درک و احساس شوند. (فکوهی، 1383 : 309)

بنابراین ما با حیاتی سرشار از تنوع، تکثر، علائق و سلائق انسانها روبرو هستیم که یکسانی و یکنواختی مدرن را کنار زده و فضای رنگارنگ زندگی حقیقی انسانها را به تصویر می کشند. در واقع این همان فلسفه پست مدرن است که کالبد شهر در آن مطابق با نیاز شهروندان شکل می گیرد، نه بر اساس خواسته های برگرفته از عقلانیت تک گفتار مدرنیستی. و معماری آن در پی هویت انسان است. در این دیدگاه تاریخ هر قوم و ملتی به عنوان بخشی از هویت آن ملت تلقی می شود که تاریخ فرهنگی و کالبدی و همچنین دستور زبان معماری هر قومی را در هر منطقه نمایش می دهد، منتها این نمایش در ساختمانهای آنها به روز در می آید و بر اساس شرایط زمانی و مکانی به صورت جدید و امروزی شده ظاهر می شود.

بدین ترتیب شاخص ترین جهت گیری ارزشی در این رویکرد عبارت است از این اعتقاد عمومی که هر کس باید بتواند آنگونه باشد که می خواهد. (پاپلی یزدی و رجبی سناجردی، 1386 : 156)

اگر فرض را بر آن بگیریم که ((حرکت)) و ((فضا)) و روابط بی شمار، پیچیده و پویای میان آنها بتوانند فرآیندی پیوسته از ((معناسازی)) را از خلال تولید پیوسته ((نشانه ها)) و امکان پیوسته ((تفسیر)) این نشانه ها در ذهنیت های متفاوت انسان ها بوجود آورند، در چنین حالتی شهر بدل به ((متنی)) می شود با لایه های بی شمار که سراسر آن قابل ((قرائت)) و قابل ((تفسیر)) خواهد بود، بویژه ((متنی)) که روش ((قرائت)) آن ، ((حرکت)) در آن خواهد بود و از آنجا که ذات شهر در تحرک ناشی از ساز و کارهای درونی آن است، به همین دلیل می توان پنداشت که زیباشناسی شهری در واقع در رابطه ای پویا و پیوسته میان بازیگران شهری در حرکت و جنب و جوش در شهر است و شهر به مثابه موجود زنده، تعریف شده و به بیان درمی آید: گویی ((متن)) شهری هر روزه و در روزمرگی، بارها و بارها از نو نوشته شده و بر حجم و بارهای معنایی و نشانه هایش افزوده می شود و هر بار می توان به شیوه ای تازه دست به تفسیر آن زد. (فکوهی، 1383 : 306)

در این راستا به نظر می رسد اندیشه های پست مدرن در زمینه هویت، به طور ویژه به زندگی شهری می پردازند. از طریق معماری است که در این زندگی شهری توانسته ایم به سازمان یابی آگاهانه فضا بپردازیم و مفهوم سکونت در خانه را که بیان کننده برقراری پیوندی پرمعنا بین انسان و محیطی مفروض است، شکل دهیم و به این شکل طی سالیان متمادی با حضور پیوسته در سرزمین ایران، فضا را به نحوی که خواست های فرد و گروه در قلمرو حریم خصوصی و عمومی محفوظ نگه داشته شود برای زیستن مطلوب فرد و جامعه سازمان دهیم. اما در حد فاصل سالهای 1340-1300 شهرنشینی بسیار حجیم و شتابان آغاز شد.

با این وجود، شهرنشینی، برشهریت و تقویت بنیان های مادی و معنوی شهر های ایران اضافه نکرده و پدیده ((ناشهری)) و ((ناشهریت)) بخش اعظم پیکر شهرهای کوچک و بزرگ، قدیمی و جدید ما را در بر گرفته است. این ناشهر به نوعی تداعی کننده فضایی متشتت، گسسته و مملو از نامکانها است. (اژه، 1387: 12) بدین ترتیب از دهه 40 به بعد تغییر کمیت و کیفیت سکونت در شهر رخ داد و معنای خانه با تحولات شهر ، شهرنشینی و مدیریت شهری گره خورد.

این تاکید بر ماهیت متغیر، نحوه روبرو شدن ما با فضا و زمان را دگرگون کرد. از نظر زیمل و بودلر تعاملی که بین کلان شهر و ذهن بوجود آمد باعث شد احساس تنهایی جایگزین همبستگی جمعی شود. در دیدگاه زیمل این احساس تنهایی به هیچ وجه مایوس کننده نیست بلکه برعکس، او دریافت که تاثیرات بنیادین شهر با تشدید حس فردیت باعث می شود فرد بتواند آزادی خلاقانه بیشتری داشته باشد. (وارد، 1383 : 167)

بنابراین فرهنگ پست مدرنیستی را می توان شکل تشدید شده شرایطی دانست که زیمل و دیگران به جای اینکه آنها را کاملا کنار بگذارند، توصیف کرده اند. مدرنیته، فرد خردگرا و در معرض توجه قرار گرفته را کمال مطلوب می داند، اما پست مدرنیته، سوبژکتیویته جدیدی را بوجود می آورد که از دید محدود فرد مدرن بسیار جلوتر است. بدین ترتیب شکل های جدید هویت فردی ظهور پیدا می کند.

روایت هویت:

امروزه بیش از هر زمان دیگری با واژه هویت و معنای پیچیده و تعریف ناپذیر آن سر و کار داریم. هویت هم مانند بسیاری از واژگان دیگر پیشینه و تاریخ خود را دارد. روزگاری تصور می شد که هر کس به هر حال وارث یک هویت است و از هویتی برخوردار است که از پدران و نیاکان به او رسیده، اما امروزه تمام جر و بحث ها پیرامون هویت بر محور این واقعیت می چرخد که هویت یک کیفیت موروثی نیست، بلکه اکتسابی است. حاصل معاشرت و زندگی با دیگران است. تمام نگاه ها معطوف به فراگردی است که در جریان آن، هویت ساخته و پرداخته می شود. در نتیجه امروز دو نگرش درباره هویت وجود دارد:

هویت سنتی: که برخی عوامل مانند طبقه، نژاد، مذهب و جنسیت را در پدید آوردن یک هویت مشخص و منسجم سهیم می داند.

هویت ساختگی: که بر ساختار هویت نظر دارد و بر آن است که هر هویت در فرآیندی مشخص و معین شکل می گیرد و برای مطالعه آن باید هم عوامل روان شناختی و هم عوامل جامعه شناختی را در نظر بگیریم.

این نکته اهمیت دارد که از آنجا که هویت های امروز چند تکه و چند وجهی است، هیچ یک از این نظریات نمی تواند تمامی تجربیات انسانی درباره هویت خود و دیگران را در بر گیرد و در نهایت فقط برخی از جوانب را شامل می شود. (قره باغی،1380 :269)

از همان روزی که پست استراکچرالیسم مضامین انسانی را پاره پاره و مرکز زدایی شده تلقی کرد، مفهوم متعارف هویت هم دستخوش دگرگونی های گوناگون شد. انسان، امروزه در اجتماعی زندگی می کند که بیش از هر زمان دیگری ذهنی است. امروز در جهان پست مدرن، ذهنیت بر هر امر دیگر مقدم شمرده می شود. امروز برشمردن عوامل تاثیرگذار بر ذهنیت و هویت انسان، ناممکن شده. هویت بسیاری از انسانها تحت تاثیر کالاهایی است که مصرف می کنند و با هر لباسی که می پوشندو هر چیزی که می خرند و به خانه می برند، هویتی تازه پیدا می کنند. ایماژهایی که می بینند، مطالبی که می خوانند، چگونگی اندیشیدن به جنسیت خود و... همه در شکل گیری هویت نقش دارند. به همین سبب هم هست که امروز هیچ کس از هویت واقعی خود آگاهی ندارد.

هربرت مید معتقد بود که گفتمان نسبیت، هر گونه تصور موقعیت و فضا و زمان مطلق را در هم فرو ریخته و به جای آن نوعی فضا و زمان نسبی پدید آورده است. در شرایطی از این گونه، هر پدیده، فضا و زمان هر دم تغییر یابنده خود را دارد و در این فضا رابطه دو پدیده یک کنش و واکنش 4 سویه است و به گونه ای است که هیچ گاه ابژه یا ((خویش)) نمی تواند همسان خویشتن باشد. هر هویت فقط می تواند در رابطه با فضا و زمان خود و فضا و زمانی که با آن برخورد می کند دریافت شود. ( قره باغی،1380 :270 )

هویت، نامی است که امروزه بر این برخورد ها نهاده شده است و از همین رو نسبی و موقتی و در پیوند با رویدادهایی است که برخوردها را پدید می آورد. در نتیجه امروز به مقوله هویت فردی تنها به آن مفهومی که مارکس آن را ((مجموعه روابط اجتماعی)) می نامید، می توان اشاره کرد. تازه آن هم به شرطی که تاریخمندی آن را جنبه اساسی و بنیادین هستی آن بدانیم.(قره باغی،1380: 271)

روایت و قرائتی که پست مدرنیسم از هویت دارد، دارای چندین وجه و جنبه گوناگون است و در پیوند با فرهنگ، اجتماع، زبان، سنت، مذهب، ایدئولوژی، سیاست و...مورد مطالعه قرار می گیرد.

یکی از تاکیدهای که امروزه در مطالعه هویت، بر آن انگشت گذاشته می شود این است که هویت هرگز نمی تواند به شکل انتزاعی مورد مطالعه قرار گیرد و هر گونه کندوکاو در آن باید در پیوند با زمان و فضا باشد. افزون بر این مطالعه هویت، باید لزوما استوار برچیزی باشد که اصطلاحا مدرک و دلیل نامیده می شود. هنگام مطالعه هویت، فر آیند گزینش، تاکید و در نظر گرفتن دینامیک های اجتماعی مانند طبقه، نژاد، ملیت،...نقش اساسی دارند. مجموعه این عوامل می تواند شکل یک روایت به خود گیرد و از همین رهگذر است که هر کس هنگام پاسخ دادن به پرسشی درباره هویت خود، به نقل یک روایت می پردازد، چراکه هویت او جدا از آنچه بر او گذشته است نخواهد بود. به بیان دیگر کسی که هویت خود را باز می گوید راوی داستان زندگی خویش است و در واقع هنگام روایتگری است که هویت خود را می سازد. (قره باغی،1380 :272)

حال سوال این است که چگونه ایده های مربوط به هویت شخصی تحت تاثیر پست مدرنیسم قرار می گیرند؟ و اینکه آیا ((خود))، یگانه و یکپارچه است یا بهتر است از خودهای متکثر و چندپاره سخن بگوییم؟

داگلاس کلنر در مقاله فرهنگ عامه پسند و ساخت هویت های پست مدرن، آنچه را که مرحله انتقال به شکل های پست مدرن هویت می داند، توصیف می کند و اساسا از سه مرحله نام می برد:

هویت پیشامدرن

هویت مدرن

هویت پست مدرن

٭ در جوامع پیشا مدرن هویت ماهیتی اجتماعی دارد، اما شک یا تعارض برآن تاثیری نمی گذارد. هویت شخصی پایدار است، زیرا اسطوره های کهن و نظام های از پیش تعین شده ی نقش ها آن را حفاظت و تعریف می کنند. شما بخشی از یک نظام خویشاوندی کهن هستید. اندیشه و رفتار شما در چارچوب یک جهان بینی محدود محصور شده و مسیر زندگی تان کم و بیش برای شما مشخص شده است. بنابراین نیازی نیست جایگاهتان را در دنیا زیر سوال ببرید. هویت اصلا مساله نیست.

گویی در نظر کلنر این نگرش به گذشته پیشامدرن بخشی از فرهنگ عامیانه انسان شناختی به شمار می رود که بیشتر بر خواب و خیال استوار است تا حقایق. همچنین می توان رد و نشانه این خواب و خیال ها را در برداشت بودریار از فرهنگ های سنتی که مبتنی بر مبادله سمبولیک هستند جستجو کرد .(وارد، 1383 : 161) بر این اساس در دنیای پیش مدرن هر فرد وارث هویت نیاکان خود بوده و هویت امری موروثی تلقی می شود. اندیشه انسان در چارچوب معینی قرار دارد و راه وروش زندگی او از پیش تعیین شده است. روابط میان افراد محدود به روابط میان قبیله ای است و هر کس در اجتماع نقشی واحد ایفا می کند و انسان هویتی فردی و در یک کلام ((خویشتنی)) واحد دارد.

٭ در دوره مدرن که با عصر روشنگری شروع می شود، هویت برای اولین بار دچار بحران می شود. هویت شخصی همچون فرهنگ های پیشامدرن همچنان بر اساس روابط شخص با دیگران باقی می ماند. این هویت تا حدی ثبات خود را حفظ می کند، اما گرایش ها و تاثیراتش شروع به تکثیر می کند. در جوامع پیشامدرن دقیقا می دانستید موقعیتتان در طایفه کجاست ولی در جوامع مدرن مجموعه وسیع تری از نقش های اجتماعی به شما واگذار می شود. کلنر می گوید: (( فرد می تواند مادر، پدر، تگزاسی، اسکاتلندی، استاد دانشگاه، کاتولیک،...و یا ترکیبی از این امکانات و نقش های اجتماعی را داشته باشد.)) در نتیجه به جای اینکه با هویتتان به دنیا آمده باشید کم کم می توانید آن را انتخاب کنید. به تدریج نگران می شوید که واقعا چه هویتی دارید؟! با این خودآگاهی جدید درباره اینکه چه کسی هستید یا می توانید باشید به کسب یک هویت ثابت و مورد تایید محتاج تر می شوید. کم کم نگران می شوید که شاید هویتتان ناپایدار یا شکننده است. همه اینها بخشی از شکل خاص و مدرن هویت است. در این دیدگاه تصور بر آن است که در زیر نقش های آشکاری که بازی می کنید هنوز هم نوعی خود واقعی و ذاتی وجود دارد، اما باید تلاش کرد تا آن را یافت. در مدرنیته این باور وجود دارد که کنار گذاشتن قید و بندهای سنت ، پیشروی به سوی رهایی انسان را سرعت می بخشد، اما ارج گذاشتن به حال و آینده وباطل دانستن گذشته ای که مبنای خود و فعالیت های شخص به حساب می آیند افراد را مجبور می کند طبیعت هویتشان را زیر سوال ببرند. خلاصه اینکه هویت مساله می شود. (وارد،1383 : صص162 و161)

به این معنا در دوره مدرن هویت برای نخستین بار با بحران روبرو می شود. اجتماع و قوانینی که بر آن حاکم است گسترش می یابد. نیازهای انسانی رو به فزونی می گذارند و انسان برای برآوردن این نیازها احتیاج به روابط اجتماعی بیشتری با دیگر افراد دارد و بواسطه این روابط است که فرد می تواند هویت خود را بازیابد.

بنابراین در تفکر مدرن ضمن قائل شدن به اصالت فرد ، فطرت و ماهیتی یکسان و عام برای عموم انسانها فرض می شود. مشخصه انسان، عقل اوست و هر کس هر آنچه با عقل دریابد برای همگان و در همه ازمنه و امکنه معتبر، معقول و مقبول خواهد بود و چون ماهیت و فطرت بشری واحد و یکسان است، بشریت در نهایت به ذهنیت و زندگی یگانه ای خواهد رسید و اختلافات و تفاوت ها از میان خواهد رفت. (قاسمی، 1383 : 256)

٭ زندگی اجتماعی در قیاس با دوره مدرنیته سریع تر و پیچیده تر و مقتضیات آن بیشتر و بیشتر می شود. هویت های محتمل بیشتری در برابر چشمان ما به نمایش گذاشته می شوند و ما همچنان که جامعه رفته رفته پاره پاره می شود باید نقش های زیادی را که سریعا در حال گسترش هستند بپذیریم. جیمسون و بودریار به این نکته توجه می کنند که چگونه((خود)) تحت تاثیر مدرنیته، متعاقب مصرف گرایی و فرهنگ توده ای و بوروکراتیک شدن بیش از پیش زندگی، از بین رفته است. لاکان و فوکو نیز معتقدند که (( خود)) ثابت و یکپارچه همیشه یک خیال خام بوده است. اگرچه هویت در زندگی روزمره همچنان به عنوان یک مساله باقی می ماند، اما نظریه پردازان پست مدرن مفهوم خود بنیادی یا اساسی یا پایدار را به دور انداخته اند. لذا بهترین راه شناخت هویت بررسی آن از لحاظ نقش ها یا مدیریت سبک است. اکنون فقط تصویراست اهمیت دارد. (وارد،1383: صص 163و162)

بنابراین در این رویکرد تاکیدها از عامل اجتماعی عام و جهانشمول به مقولات خاص و محلی اشخاص مشخص و ملموس تغییر یافته. پس دو طیف داریم: طیفی را که مدرنیست ها تشکیل می دهند که به عام بودن ایده انسان قائل اند و پیچیدن نسخه ای واحد را برای او در سراسر کره زمین مهم و مطلوب می دانند و طیفی را که پست مدرنیست ها شکل می دهند و صرفا بر نیروهای متفرق کننده و اختلاف انگیز نهفته در هر هویت به ظاهر یکپارچه تاکید می کنند، به این شکل است که تاسیس هویت جمعی از میان می رود.

بر طبق مباحث مطرح شده، هویت، مشخص کننده جهت گیری آدمی است و برای تعیین جهات هم، حضور در یک فضا اجتناب ناپذیر است. پس ناگزیر، اجتماع و جامعه ارزشی و محیط، همچنین روابط قدرت و عوامل بی شمار دیگری در شکل یافتن انسان و سوژه انسانی و هویت یابی او موثرند. پست مدرنیسم به شیوه های متعدد متذکر می شود که هویت خود چیزی است که در بیرون ساخته می شود. هویت چیزی ساختگی است که می توان به دلخواه آن را کنترل کرد. در نتیجه خود پست مدرن بیان می دارد که شما در زیر همه چهره هایی که به جهان نشان می دهید هیچ خود اصیل و یگانه ای ندارید و علت آن این است که در شبکه پیچیده ای از نیروهای اجتماعی، پخش و پراکنده هستید.

بسیاری از تجربه های پست مدرن هویت را می توان خصوصا شهری دانست. به نظر می رسد اندیشه های پست مدرن در زمینه هویت به طور ویژه ای با زندگی شهری پیوند خورده است. در واقع این اندیشه ها بر اساس ایده های مربوط به شیوه های زندگی شهری شکل گرفته اند، شیوه هایی که از اوایل پیدایش کلان شهر های مدرن حضور داشته اند. از این لحاظ نگرش پست مدرن را می توان بیشتر، تقویت تجربه ها و شرایطی دانست که در طول بیش از یک و نیم قرن وجود داشته. سرچشمه های شکل مدرن جامه که کلنر به آنها اشاره می کند عموما در رشد ناگهانی تجربه شهرنشینی گسترده نهفته است. این وضعیت خیلی زود به روند طبیعی زندگی تبدیل شد و در عین حال روند مدرنیزاسیون در سراسر جهان گسترش یافت. با گسترش شهر دوباره بر ماهیت ناپیوسته و بی ثبات تجربه تاکید شد. در نتیجه فرد در مورد شیوه زندگی اش خودآگاه تر و درباره نقش اجتماعی اش حساس تر و علاقه مندتر شد. (وارد،1383: 166 )

شارل بودلر بیان می کند که این تصویر شهر با آن حس گسسته و آشفته ای از زمان، همان گوهر مدرنیته است. در این راستا زیمل نیز عنوان می کند که چگونه تجربه مدرنیته خودآگاهی شهرنشین معاصر را در مورد فضا و زمان تجزیه و تکه تکه می کند.گویی ما با نوعی بی هویتی شهری روبرو شده ایم.

البته در ایران مساله بی هویت شدن شهری به دو دلیل اساسی صورت گرفته است. نخست به دلیل بحران های عمومی اقتصادی که به رشد بی رویه جمعیت شهری در فاصله سالهای1335 تا امروز منجر شده ( یعنی از زمانی که درآمدهای نفتی به صورت وسیع و روزافزون وارد کشور شدند.) و ایران را به کشوری کاملا شهری با مردمی بیشتر مصرف کننده، بدل کرد. و طبعا این اتفاق در زمینه فضایی و در مدتی بسیار کوتاه نمی توانست بدون ساخت و ساز هایی بی هویت و صرفا برای تامین مسکن در کوتاهترین مدت و نازلترین قیمت ممکن همراه باشد. این امر باعث شده که افراد در زندگی روزمره خود در فضاهایی شبیه شده و بی روح و بی معنی زندگی کنند. دلیل دیگری که سبب این بی هویتی شده افزایش اشکال موجود در سبک زندگی است که آن هم به دلیل انقلاب اطلاعاتی و رسانه ها اتفاق افتاده است. امروزه افراد تصور می کنند از این حق و امکان برخوردارند که به هر شکل و سبکی که بخواهند زندگی کنند و این را به سطح شهر و فضاهای آن منتقل می کنند. (فکوهی،1385:صص13و12 )

طبق آنچه درباره روند شکل گیری هویت های پست مدرن و پس از آن تغییرات موجود در شهرهای ایران بیان شد، ضروری است که در این قسمت به این مساله پرداخته شود که چطور پست مدرنیسم منجر به شکل گیری نگرش های جدید معنا شناختی در شهر می شود.,

پست مدرنیته و نگرش های جدید معنا شناختی در شهر:

آنچه مدرنیسم در شهر و شهرسازی از خود به جای گذاشت، توسط پست مدرنیست ها با انتقاد جدی روبرو شد. گرچه این انتقادات تا حدودی به خاطر عوارض ناخواسته و پدید آمده مدرنیته بود، اما از نحوه برخورد کاملا متفاوت این دو نگرش سرچشمه می گرفت. در دوران مدرنیته با استفاده از دستاوردهای اکتشافات علمی، انقلاب صنعتی و اکتشافات جغرافیایی، عرصه ها و چشم اندازهای تازه ای دربرابر دیدگان بشر گشوده شد. ارزش های غالب این دوره را می توان عقل گرایی و ایده پیشرفت نامید. در این دوره متفکران خوش بین بودند که با استفاده از ارزش های کلی علم و عقل می توانند از شر تمام موانعی که باعث عقب ماندگی و عدم پیشرفت می شود، رهایی یابند. اما در اواسط قرن 20 بود که اندیشمندان کم کم متوجه شدند که جریان مدرنیسم با بن بست روبرو شده. از این رو پست مدرنیته را می توان جریانی نامید که در واقع برآمده از دل مدرنیته و تلاشی برای یافتن پاسخ هایی جهت حل معضلات مدرنیته و خروج از بن بست مدرنیسم است. اگرچه امروزه پست مدرنیسم در همه جا پذیرفته شده، اما هنوز تعریف دقیقی از آن داده نشده است. به همین جهت، اکثر اندیشمندان از آن به عنوان یک وضعیت و یک موقعیت یاد کرده اند.

پست مدرنیسم اساسا آمیزه ای التقاطی از هر نوع سنت با سنت های گذشته است. هم تداوم و استمرار مدرنیسم است و هم استعلا و تکامل آن. ویژگی اصلی آثار پست مدرن را می توان در کد ها و رمزهای چندگانه، مبهم، کنایی و طنزآلود، گزینش های متنوع و پراکنده، تضاد و عدم استمرار یا گسست در سنت ها جستجو کرد. زیرا این ناهماهنگی ها تمامی فضای پلورالیسم ما را احاطه کرده اند. سبک مختلط و متنوع الاجزای آن در نقطه مقابل حداقل گرایی ایدئولوژی مدرن متاخر و تمام رقبایی قرار دارد که بر سلیقه یا اصول جزمی انحصاری متکی هستند. (نوذری، 1378 :99 )

انگیزه اصلی پیدایش «پست مدرن» شکست اجتماعی شهرسازی مدرن بود و انتقاد به فراروایتی که مدرنیسم از خود ساخته بود. شهر مدرن شکست خورد، زیرا در ایجاد ارتباط با ساکنان و استفاده کنندگانش ناتوان مانده بود، از این رو، پست مدرنیسم مانند ابزاری برای ایجاد ارتباط در سطوح مختلف، میان ساکنین شهر و بخش های مختلف آن عمل می کند.

چارلز جنکس، منتقد مشهور پست مدرن، معتقد است:

((مدرنیسم علی رغم نیات دموکراتیکش نخبه گرا و انحصار طلب شده بود .در همین زمان، معماران و شهرسازان، نظیر هر شغل دیگری در تمدنی پیشرفته، مجبور بودند خود را با ضوابط پیشرفته فنی که به سرعت تغییر می کردند، وفق دهند. )) (جهانگیری و دانشپور و رفیعی، 1385 )

چارلز جنکس اگرچه در به راه انداختن معماری و شهرسازی پست مدرن نقش عمده ای ایفا کرده است اما ایرادمهمی نیز می توان به کار وی وارد کرد. در حقیقت، او تمایز و تفاوتی میان پست مدرن در معماری و شهرسازی و پسامدرنیسم در اندیشه فلسفی نمی گذارد. معماری و شهرسازی پست مدرن جنکس کلیت گرا و مبتنی بر ارزش های اجتماعی و عامیانه است. این شهرسازی با بازگشت به گذشته نیم نگاهی به تمایلات نوستالژیک و حرکت های تاریخ گرایانه شهرسازی قرن نوزدهم دارد. بنابراین، این اندیشمندان در چارچوب همان متافیزیکی می مانند که مدرنیته معنی می کند. انتقاد آنان به ناکارآمدی مدرنیته صرفا کوششی است برای اثبات وجود خود.

چارلز جنکس پست مدرنیسم را دوگانگی می نامد: «نخبه گرا و عامه پسند، سازگار و شورشی، کهنه و نو». این موضوع در کلام رابرت و نتوری هم تکرار شده است که خواهان استفاده از عناصر دورگه، پیچیده و متضاد در شهرسازی است.ونتوری معتقد است : (( معماران بیش از این تاب تحمل دربرابر لحن متعصب و قراردادی معماران مدرن را ندارندو من عناصری را دوست دارم که پیوندی هستند تا خالص، بیشتر سازش کننده هستند تا مجزا،مبهم هستند تا شمرده، متناقض هستند تا مستقیم و واضح. هدفم بیشتر غنای مفاهیم است تا وضوح آنها. در ادامه ونتوری مفهوم هر دو را به این یا آن ترجیح داده و گفته به نظرم به جای سیاه یا سفید می توان گاهی خاکستری را میان سیاه یا سفید دید...)) ( ونتوری،1357 : صص24 و 23 )

این معماران و شهرسازانی که جنکس آنها را پسامدرن خوانده است، نه به معنای جهان شمول اعتقاد دارند و نه خود را در دام بی معنایی صرف می اندازند. پس، نمی توان نام پست مدرن بر آنها نهاد. این دسته از شهرسازان هیچ گاه زمینه را پاک نمی کنند و بنابراین، از نمایش شهرسازی منطبق بر واقعیات متضاد سخن می گویند و معتقدند که با تغییرات جزیی می توانیم آن را روبه راه تر و مناسب تر کنیم. اینها هیچ وجه مشترکی با اندیشه های مبتنی بر بی معنایی و نفی حقیقت و فراروایت پست مدرن ها ندارند و باید آنها را «گذار از مدرن» نام نهاد.

حال آنکه «شالوده شکنی» و «ناشهرسازی» در معماری و شهرسازی را می توان دقیقا منطبق بر دست آوردها و اندیشه های «پست مدرن» دانست. در این رویکرد هم وجه ساختاری و هم محتوایی و مفهومی فضا دگرگون می شود.

شهر، معنا و کیفیات فضایی در عصر پست مدرن:

عصر پست مدرن، عصر دگرگونی های بنیادین در تمام عرصه های زندگی انسان و از آن جمله در زمینه معماری و شهرسازی بوده است: «در حقیقت، ما در عصری زندگی می کنیم که اجزا و عناصرش با شتاب زیاد از مرکز انسانی و از هرگونه مقصد منطقی و مستقل در جهت انسانیت فاصله می گیرند» و انسان ها حس می کنند در جامعه ای بی هدف، بی معنی و بدون آینده و در شهری زندگی می کنند که درک و کنترل قوانین حاکم بر آن از عهده آنان خارج است. در حقیقت، با شروع عصر پست مدرن، فصل جدیدی از خود بیگانگی، خردستیزی و سرخوردگی رقم خورده است و احساسات، تمایلات و تفکرات مردم دستخوش تغییرات بنیادین شده است. معماران و شهرسازان به حوزه ای بسیار مبهم و ناآشنا وارد شده اند که چیز زیادی در آن دیده نمی شود. در حقیقت، شهرسازی پسامدرن نوعی «دلتنگی برای حقیقت گم شده» و «جست وجو برای معنای از دست رفته» است.

عصر پسامدرن، عصر بی اعتباری و در هم شکستن حقایق عظیم متافیزیکی است. این هستی درهم شکسته با استفاده از استعاره دریدا خود به فرآیند بی پایانی از تفسیرها و تاویل های گوناگون تبدیل شده است. در نگرش پست مدرن هر کس صلاحیت دارد جنبه های مختلف وجود را بر مبنای ارزش های ذهنی خویش تاویل کند. «پراکندگی و گستردگی هویت های چندگانه سبب شده است هیچ فرهنگی و هیچ فراروایتی به تنهایی یارای پاسخ گویی به مسایل جدید پیش روی بشر را نداشته باشد». به همین جهت است که شهرسازی پست مدرن به دنبال رویکری چندگانه و لحاظ کردن دست آوردهایی هستند که در دیگر نظام های معرفتی حاصل شده است و برای شهرساز پست مدرن هر چیزی می تواند ایده طراحی را در اختیار بگذارد. این استراتژی خواستار فضایی است مستقل از «منطق گرایی خشک» مدرنیسم و «سبک گرایی و تقلید از نمادهای از پیش ساخته شده» مدرنیست های متاخر.

خردستیزی، عدم قطعیت و بهم ریختگی فضاهای شهری در عصر پست مدرن

شهرسازی پست مدرن آمیزه ای التقاطی از فرهنگ ها و سنت های مختلف است. ویژگی اصلی فضای شهری پست مدرن را می توان در کدها و رمزگذاری های چندگانه، مبهم، کنایه آمیز و طنزآلود، گزینش های متنوع، پراکنده و متضاد، و در عدم استمرار، گسست و ناهماهنگی و عدم تجانس جست وجو کرد. نزدشهرسازان پست مدرن، بعد صوری (ساختار)، و مفهومی (محتوایی) فضا دگرگون می شود. وجوه اشتراک شهرسازان پست مدرن اتفاق نظر آنها علیه منطق و خردگرایی مدرن و چند منظوره و چندمعنایی فضاهای شهری است.

شکل های جدید فضایی، مبتنی بر ایده عدم قطعیت دراندیشه پسامدرن است. ایده ای که سبک های ناهمگون، رفتارهای متفاوت شهری و حتی ساز و کارهای مختلف را در یک فضا در کنار هم می پذیرد، بدون آنکه یکی بر دیگری برتری یابد.

شهر پست مدرن، شهر عدم تجانس ها، به هم ریختگی ها و ازدحام شهری است. از نظر پست مدرنها فضاهای شهر همچون بافت بهم پیچیده ای از رخدادهای درون آن نمود می یابند که در آنها سیتسم های مختلف فضایی، کارکردها و فعالیت ها با یکدیگر در می آمیزند ودر نتیجه، بافت کل فضا را مشخص می کنند. نتیجه آن، شهری با بیشمار ابژه های شهری متفاوت از یکدیگر است که این شهر را می سازند و از سوی دیگر، قابل تفکیک به یک اصل واحد نیز نیستند. در حقیقت، «شهر پست مدرن را بازی های زبانی ای شکل می دهند که دائما در حال توسعه اند .هر بازی قواعد خاص خود، اسطوره ها و ادعاهای خاص خود را دارد که جملگی بیانگر جوهره، خصلت و سرشت زندگی شهری پست مدرن محسوب می شوندو بدین ترتیب است که شهر پست مدرن مکان تحول ها، عدم قطعیت ها و قابلیت تحرک و جابه جایی اشکال، فضاها و نیروها می شود؛ مکانی از تداخل انسان ها، ماشین ها، فرهنگ ها و طبیعت، بدون اینکه هیچ کدام بر دیگری برتری داشته باشد. در این صورت، وظیفه شهر پست مدرن تسهیل جریان فعالیت ها می شود، نه به نظم درآوردن و منسجم کردن آنها.

فضای شهری پست مدرن فضایی است که به گروه های اجتماعی صرف نظر از جنسیت، هویت، قومیت و مذهب اجازه حضور هم زمان می دهد. این فضا، فضای تقابل ها و تضادهاست و این خود جنبه مهمی از ارتباط در فضای شهری پست مدرن است؛ به همین جهت است که شهرسازی پست مدرن سودای پذیرش ذهنیت های دیگر و اساسا دیگران را در مواجهه با خود می پروراند، و رابطه ما نیز با فضا رابطه ای برون موضعی خواهد بود. در این شهر، جست وجوی فراروایت طراحی و برنامه ریزی شهری - که سودای آن دارد تا پدیده های شهری را بشناسد، تحلیل کند، به نظر درآورد و، از این طریق، بتواند مدل های مناسب و درست سامان دهی فضایی را ارائه دهد- کاری عبث و بیهوده خواهد بود. (جهانگیری و دانشپور و رفیعی، 1385 )

(( وارد شدن به بحث پست مدرن یعنی شرکت کردن در آگاهی ای که غرب نسبت به گذشته خود پیدا کرده است. ما اگر به پست مدرن توجه می کنیم از این جهت است که برای رفتن در راه توسعه، همت و نیرویی لازم است. در شرایط کنونی از پست مدرن نمی توان صرف نظر کرد. مساله پست مدرن موقعیت روحی و فکری است نه موقعیت تمدنی، و موقعیت تمدنی آن زمانی فراهم می شود که شرایط آن فراهم باشد.)) ( داوری، 1375 : 106 )

در این بخش به این مساله که هویت های پست مدرن در شهر چگونه در فضاهای مسکونی نمود می یابد، می پردازیم.

گاستون بچلار می نویسد: (( آدمی پیش از افکنده شدن به جهان در گهواره خانه نهاده شده است.))) 1958، (Bachelardمی توان گفت خانه مکانی است که وقوع زندگی روزمره را در خود گرفته. از آنجا که نقشی را که هر فرد در زندگی می پذیرد بخشی از مجموعه ای متشکل از اعمال متقابل در جهان عمومی است، لذا انسان با وجود نهاده شدن در گهواره خانه، می باید خود را به جهان افکند. با این وصف برای اینکه هویت فردی خود را بازیابیم، دوباره به خانه عقب نشینی می کنیم. از این رو هویت فردی در سکونت خصوصی مستتر می باشد. (نوربری شولتز،1381: 141 )

بدین ترتیب انسان زمانی بر خود وقوف می یابد که مسکن گزیده و در نتیجه هستی خود را در جهان تثبیت کرده باشد. عصاره این مناظره کلامی بین عزیمت و بازگشت ((فضائیت)) وجودی است که به واسطه معماری در قالب اثر در می آید. (83 p : 1927 ،Haidegger )

بنابراین خانه را که به عنوان نماد ذهنی و همینطور تجلی عینی قلمرو خصوصی تلقی می شود مورد بررسی قرار می دهیم و به نقش درون و برون خانه و پویایی درون فضای خصوصی می پردازیم. درون خانه به عنوان عرصه ای فضایی _ اجتماعی تلقی می شود که در آن تغییر روابط متقابل شخصی و خصوصیات کالبدی خانه در طی دوران های مختلف اشاره به پیچیدگی موضوع حریم خصوصی دارد، همانگونه که در تغییر شمایل خانواده و فضای داخلی منعکس شده است. ( مدنی پور، 1387: 92)

روند تحولات خانه در گستره زمانی و مکانی موضوعی است که می باید مورد توجه قرار گیرد. بررسی انواع خانه ها در زمان و مکان های مختلف بر این نکته تاکید دارد که مفاهیم و تصورات فضایی واقع در خانه های ایرانی تنها به کشور ما تعلق ندارند و از گذشته تا امروز در بسیاری از نواحی جهان مورد طراحی و تجربه قرار گرفته اند.

در اواخر دوره گوتیک با شکل گیری تفکر فردگرایی و تحقق دنیای درونی فرد، خانه انعکاس فضایی تفکر فردگرایی شد و از معماران خواسته شد که بیشتر به نماها و اتاق های پذیرایی بپردازند و در نهایت مفاهیم فضایی خانه ها از شکل هایی که سابق بر این رواج داشتند دور شده و دیدگاههای بسیار متنوعی پیدا شد. (حائری مازندرانی ،1387: 53 )

ریبزینسکی در کتاب خود به نام ((خانه)) به تاثیر غلبه عقل گرایی بر جامعه و ظهور پیشرفت های تکنولوژیک بر خانه اشاره می کند و این تاثیر را در قالب تغییر مفهوم راحتی و آسایش و مصادیق آن مطرح می کند. مفهومی که مصداق های جدید آن نقش عمده ای در سازمان فضایی خانه ها ایفا کرده و جایگزین مفاهیم متعدد فرهنگی- آیینی شد، که پیش از این دوران چگونگی ساخت خانه ها را تحت تاثیر قرار می داد. وی جلوه بارز این مفهوم را در اهمیت دادن به مفهوم عملکرد در خانه معرفی می کند. علاوه بر این، ریبزینسکی به تغییر الگوی خانواده از خانواده های بزرگ به خانواده های کوچک و به تبع آن تغییر خانه ها از خانه هایی بزرگ و پر رفت و آمد به خانه هایی کوچک که راحتی را برای فرد و آن خانواده کوچک فراهم می آورد، اشاره کرده است. 1987:158-171) ،Rybcyzynski (

تحول سازمان فضایی خانه در دوران معاصر ایران:

در ایران خانه های معاصر از دهه 40 به بعد با تقلیل نقش فضا روبروشده است. روند حذف فضا و عدم توجه به سازمان یابی خلاق فضا در واحدهای مسکونی معاصر سریع تر بوده و بر مفهوم و مصداق خانه و سکونت تاثیر گذاشته اند.

تعویض به جای ترمیم: آنچه در شهرهای ما اتفاق افتاد عدم دخالت به موقع در بافت های تاریخی، هماهنگ نکردن این بافت ها در برابر اتومبیل و مرمت نکردن آنها بود. نتیجه آن شد که در مقابل انتخاب اتومبیل یا بافت تاریخی، اتومبیل برگزیده شد و در مقابل پیدایش جلوه های جدید شهری، بافت تاریخی مورد جراحی قرار گرفت و این یکی از مهمترین پدیده های تغییر شیوه زندگی بود که تعویض بر جای ترمیم نشست. (حائری مازندرانی ،1387: 53)

نویسنده: زینب جواد نیا، گزارش ارائه شده به سمینار انسان شناسی پست مدرن
منبع: تارنما انسان شناسی و فرهنگ



لینک مستقیم : https://www.arel.ir/fa/News-View-303.html